part 17

690 85 95
                                    

Jisoo

با حس اینک یکی دارع لبامو سطحی میبوسه چشامو باز کردم ..
وقتی چشامو باز کردم رزی و دیدم ..

وقتی دید بیدار شدم دست از کارش برداشتو لبخندی بهم زد ..
خیلی خوبه که امروز اولین چیزی ک‌ میبینم رزیه با لبخندش ..
احتمال اینقد تو بغلش گریه کردم که خوابم برده ..
تنش همیشع بو گل رز میده و من عاشقع این بو ام ..

رزی : خوبی خانمی ؟!

وقتی اینو گفت یاده اتفاقای دیروز افتادم ‌ و دوبارع اشکام سرازیر شد ..
رزی و بغلم کردمو هق هقم راه افتاد ..

جنی ..
کجایی ..

رزی : اروم باش بیبی چیزی نیست ..

در گوشم حرف میزدو موهامو نوازش میکرد ..

جیسو : باید .. باید کمکم کنی پیداش کنم ..

سرمو بوسیدو گفت ..

رزی : هر کاری از دستم بربیاد واسه اروم‌ شدنت میکنم عزیزم پیداش میکنیم ..

بعد یه ساعت گریه کردن تو بغل رزی بالاخره تصمیم گرفتم که پاشم و دنبال جنی بگردم ..
اول تصمیم گرفتم دوش بگیرم ..

وقتی از حموم اومدم بیرون دیدم رزی برام صبونه اماده کرده ..

جیسو : واقعا میل ندارم رزی ؛ میخوام جنی و پیدا کنم نمی خوام ی لحظع ام از دست بدم ..
رزی : جیسو تو تازه از بیمارستان اومدی بدنت ضعیفه باید ب خودت برسی تا بتونی دنبال جنی بگردی ..

حتی با شنیدن اسم جنی ام قلبم از جاش کنده میشه ..
اشک تو چشام جم شده بودو بزور جلو ریختنشونو میگرفتم ..

جیسو : گفتم که نمی خورم رزی اسرار نکن من میرم دنیال جنی بگردم تا پیداش نکنم اروم‌ نمیگیرم .. هر کار میخوایی بکنی بکن ..

سویج ماشینمو برداشتم و راه افتادم سمت خونه جنی ..
اشکام اجازه نمی داد جلومو ببینم ..

بعد یه رب با کلی اشک ریخت رسیدم جلو
ساختمونی که جنی توش زندگی میکرد ..

وارد ساختمون شدم و سمت اسانسور راه افتادم ..
دکمه باز شدن در اسانسور شدم و وارد شدم
بعد از چند ثانیه به واحد خونه جنی رسیدم ..

رمز درو یادم مونده بود ..
9796 ..

رمزو زدمو با ترس درو باز کردم و وارد خونه شدم ..
وقتی درو باز کردم چمدونای جنی و دیدم ک کنار در بودن ..
با دیدنه چمدونا اشکام بیشتر سرایز شدن و صداش زدم ..

جیسو : ج..جنی ؟! اینجایی ؟

صداش زدم اما جوابی نگرفتم ..
کلع خونه رو زیر و رو کردم همع جا رو نگا کردم .. حموم ؛ دسشویی ؛ تراس اشپزخونه اتاق خوابا اتاقه کارش اما هیچ جا نبود ..

گریم ب هق هق تبدیل شدو حس میکردم پاهام تواناییی واسه نگه داشتن وزنم ندارن ..
وسط خونه نشستم و با صدای بلند گریه میکردم ..

My crazy mafia Where stories live. Discover now