part 38

883 64 246
                                    


شیش ماه بعد

تق تق
با صدای در اتاق به خودم اومدم
نگاه ساعت کردم
متوجه گذر زمان نشده بودم
ساعت ۱۱ شب رو نشون میداد
با وارد شدن بنگچان دست از افکارم برداشتم

بنگچان: رئیس دیر وقته بهتر برین خونه و استراحت کنین
جیسو: متوجه گذر زمان نشده بودم ، جنی که از خونه بیرون نرفته تنها درسته؟
بنگچان: بله رئیس نگهبان هنوز هم اونجا درحال نگهبانی دادنه و نونا از خونه خارج نشده
جیسو:بسیار خب
بنگچان: از وقتی رئیس کل شدین و جای آقای پارک رو گرفتین استراحت نداشتین بهتره یه مدت استراحت کنین و کنار نونا باشین و به مسافرت برین
جیسو: فکر کردی اینو خودمم نمیخام؟ اما جنی قبول نمیکنه
بنگچان: زمان زیادی گذشته از اون اتفاق بهتر نیست یه فکری به حالش کنیم؟
جیسو:نمبدونم گاهی اوقات رزی بهش سر میزنه و باهاش حرف میزنه اما رزی هم دست کمی از جنی ندارع
بنگچان: هنوز رابططون رو درست نکردین؟ هرجور که بهش فکر میکنم حق داشته که هویتش رو مخفی نگهداشته
جیسو: درسته حق با توعه اما همه ما توی بحرانی ترین لحظات زندگیمون هستیم به تنها چیزی که فکر نمی‌کنیم رابطست
بنگچان: درسته گاهی اوقات زندگی درسای سخت و سنگینی رو به ما میده اما باید بالاخره از اون لحظه سخت زندگی خارج بشیم تا بتونیم اون درس هارو پله ای واسه پیشرفتمون قرار بدیم
جیسو: من حاضرم اون پله ها واسه پیشرفت جنی باشم اما جنی عاشق کسی شد که بودنش ضرر بود و نبودش ضرر بیشتر  ولی کاش بودش و جنی من دوباره میخندید
بنگچان: باید یه کاری واسش کنیم نظرت چیه یه ربات با چهره اون بدیم بسازن؟

از این حرف بنگچان خنده ریزی کردم

جیسو: توهم عقلت رو از دست دادی چان ، ولی هنوز گریه و اون لحظه ای که فهمید رو یادم نمیره
بنگچان: فراموش نمیشه هیچی ولی کم کم کنار میای باهاش
جیسو: ولی من هر شب صدای گریه هاشو از توی اتاقش می‌شنوم اون لحظه دلم میخواد کائنات رو صدا بزنم و اون دختر رو دوباره زنده کنه و کنار جنی قرار بده
بنگچان:کائنات دیدن درد بقیه رو تماشا میکنن اما یک جا دیگه جبران می‌کند
جیسو: ولی هیچوقت. فکر نمی‌کردم جنی اینجوری عاشق کسی بشه که بخاطرش زندگی مورد علاقش رو‌که حالا بهش برگشته بود رو کنار بزنه

سکوت بنگچان و من کل اتاق رو پر کرد

جیسو:از اون روز تا الان دلم میخواد یه لبخند کوچیک روی لبای جنی ببینم اما...
بنگچان: بهش زمان بیشتری بده نونا اون داره لحظه هایی رو‌میگذرونه که اگه ما جای اون بودیم تا الان هم دووم نمیاوردیم
جیسو: میدونی چان حتی مادربزرگ هم نتونست بخندونش ، جنی ای که با هر کلمه مادربزرگش لبخند بزرگی از روی ذوق روی لبش داشت ولی الان...
بنگچان: نونا وقتی توی جا و مکان سختی عاشق بشی اون عشق دیگه حقیقی حقیقیه
جیسو: چان هرشب که با گریه خوابش می‌بره نصف شب ها با فریاد اسم لیسا از خواب میپره ازش هم می‌پرسیم خوابش رو سکوت می‌کنه
بنگچان: خواب دیدنش طبیعیه چون با یاد اون بیدار میشه و با یا اون می‌خوابه
جیسو: اون صبح زود بیدار میشه و می‌ره سر خاکش تا عصر  که برمیگرده خونه خودت که از طرف نگهبان آمارش رو داری
بنگچان: درسته نونا
جیسو: و عجیبه که امروز از خونه بی...
حرفم رو خوردم و نگاهی به چان انداختم

My crazy mafia Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang