My crazy mafia

part 25

(عمارت)

بعد از تماس لیسا بم بم سمت اتاق جنی رفت.

چند تقه ای آرومی به در زد که با صدای جنی رو به رو شد.

جنی:میتونی در رو باز کنی بیای داخل

بم خیلی آروم درو باز کرد و دختر کوچولو ای رو دید که روی تخت نشسته،
اون آروم سمتش رفت که باعث ترس جنی نشه.

بم بم:لیسا باهام تماس گرفت ، بهم گفت از صدای بلند میترسی بیام چک کنم ببینم خوبی؟چیزی لازم داری؟

خیلی آروم با جنی صحبت میکرد و این حتی برای خودش هم تعجب آور بود اما باید از خشم مانوبان دوری کنه

جنی:آره یکم ترسیدم اما چیزی نیست الان بهترم و هیچی لازم ندارم

بم بم:خوابت نمیبره؟بیرون بودم متوجه شدم همش داری قدم میزنی!از پنجره!

جنی:متاسفانه خوابم نمیبره و یکم استرس و نگرانی دارم

بم بم:پس بیا از بچگی های لیسا واست بگم نظرت چیه؟

جنی با ذوقی که نمیدونست از کجا اومده سمت بم برگشت سرش رو به نشونه مثبت تکون داد

بم دستاش رو کوبید بهم و اول سمت بار رفت و دوتا نوشیدنی بدون الکل برای خودش و جنی آورد و هر دو سمت مبل های چرم مشکی رنگ رفتن و روی اون نشستن.

بم بم:ببین جنی این کر مار انقدر بچه شیطونی بود که حد نداشت

جنی: اون همین الانم شیطونه

اون با لبخند کوچیک و خجالت زده ای گفت

بم بم:آره همینطوره کیم،یک روز من داشتم توی کوچه با توپم بازی میکردم بعد یهویی دیدم از توی یک خونه ای یه چیزی مثل جت بیرون زد

بم نگاهی به جنی انداخت که با یک لبخند عمیق داره به حرفاش گوش میده پس یکم از نوشیدنیش رو خورد و ادامه داد

بم بم: منم کنجکاو شدم و سمتش رفتم ببینم اون چی بود و‌کجا داره میره، از این کوچه به اون کوچه ، از اون کوچه به این کوچه ،  میرفت منم دنبالش میرفتم

بم مکث کردو ادامه داد

بم بم:دیدم رفت توی یک کوچه دیگه پشت دیوار قایم شد آروم آروم سمتش رفتم منو دید ترسید جا خورد، بعدش صدای یه خانومی میومد که صداش میزد دست منو گرفت کشید سمت خودش با صدای آروم باهام صحبت کرد

جنی:اون موقع چند سالش بود؟

بم بم:اون موقع  فکرکنم ۶سالش بود هم سنیم،منم مثل خودش آروم ازش پرسیدم چیشده ؟تو چطوری انقدر سریع میدویی؟

مکث کرد و از نوشیدنیش خورد و بعد ادامه داد

بم بم: لیسا بهم گفت شاید موتور جت به کفشام وصله!؟