My crazy mafia

part 29

Rosé

بعد از اتفاق های چند لحظه پیش حس میکنم خانوادم رو روز به روز دارم نابود تر میکنم

حس مزخرفی که این روزها منو گرفته بود

چیکار میتونم کنم؟
چیکار باید کنم تا بتونم از همشون مراقبت کنم؟
جیسو سولگی آیرین جنی و لیسا
هرکدومش به‌نوبه خودشون جایگاه خاصی توی زندگیم دارن
چطوری میتونم هم از جیسو و هم از جنی و لیسا مراقبت کنم؟
نگاهی به جیسو انداختم که توی ماشین بعد از گریه های زیاد خوابش برده بود
جلوی خونش پارک کردم و از ماشین پیاده شدم
کمربند صندلی رو باز کردم و سمتش خم شدم که بغلش کنم

جیسو: فکر نکنم وقتی اینطوری خم شدی روم و بوی عطرت میاد نتونم بیدار نشم؟

خودم رو عقب کشیدم و به جیسویی که با پشت دستش چشماش رو ماساژ میداد نگاهی انداختم

رزی: حالا که عطرم رو‌نمایی کرد بزار قدرت بدنیمم یه رخی نشون بده نظرت چیه؟

ابروهاش رو توهم برد و از ماشین پیاده شد

جیسو:حتی فکرش هم نکن!
رزی:اما..
جیسو:اما و اگر نداریم چیزی گیرت نمیاد
رزی:جیسوشی یه شب هم میرسه من بگم اما و اگر نداریم
جیسو: یعنی غیر مستقیم میگی جیسو تاپ رو میخوای ؟

وقتی فهمیدم چه گندی زدم سمت ماشین رفتم و در رو بستم ‌ خودم رو از اون راه زدم که چیزی نشنیدم
سمت جیسو برگشتم و با ژستی که گرفته بود از خنده پرتاب شدم

کمرش رو به دیوار تکیه داد بود و یک پاش رو هم به دیوار

و درحال روشن کردن سیگار خیالی بود

جیسو:هی گرل امشب رو بهم افتخار میدی؟

صدای خنده دوتامون کل اون منطقه رو گرفته بود

با زنگ خوردن گوشی من دست از خنده برداشتیم
شماره ای که روی گوشیم دیدم به جیسو نگاهی انداختم که حواسش بهم نبود گوشی زو سریع توی جیبم گذاشتم و سمت جیسو رفتم

رزی:جیسو من باید برم مامانم بهم نیاز داره

بوسه ای اروم سریع روی لبش کاشتم و سوار ماشین شدم و سریع به جایی که باید میرفتم حرکت کردم

بعد از یک ساعت بالاخره رسیدم
وارد ساختمون شدم
پله هارو یکی یک بالا رفتم وارد طبقه سوم شدم
زنگ در رو به صورت رمزی طوری زدم در واسم باز شد
وارد شدم و افراد اونجا یکی یکی احترام گذاشت

جک ویلیام دنیل و جیمز

هر کدومشون به نوبه خودشون احترام گذاشتن

جیمز:قربان از قرارگاه تماس گرفتن و درخواست صحبت با شما رو داشتن
رزی:بسیار خب جیمز همه چیز رو برای شروع جلسه اماده کنین
ویلیام:همه چیز آمادست قربان