part 28

375 50 152
                                    


Jisoo

سرمو بین دستام گرفته بودو خیلی کلافه و عصبی بودم ‌‌..
صدای درو شنیدم و بعد صدای مینو : اجازه هست بیام داخل ؟
جیسو : بیا .

درو باز کردو وارد شد پرونده ایی و دستش دیدم که عصبانیتمو بیشتر کرد ..

جیسو : دوبارههه ؟؟

مینو وقتی دید عصبیم چیزی نگقتو جلوتر نیومد ..

با عصبانیت دادم زدم : این دو روز همش داره بهم ماموریتای الکی میده که اصلا وظیفه من نیست انجامشون بدم ، زده به سرش ؟؟ من این طوری نمیتونم به پرونده خودم برسم ..
در حالی که حرفامو داد میزدمو میگفتم هر چی پرونده رو میزم بود با دستم پرتشون کردم ..

مینو اروم اروم به سمتم امدو پرنده ایی ک دستش بودو گذاشت رو میزو شروع کرد به جم کردن پرونده هاییی که ریخته بودم زمین ..

مینو : حق با شماس اما نمیتونیم کاری کنیم اون مافوق شماست و اگ به کارایی ک میگه انجام ندیم گرازشمونو میده ..

نفسه کلافه ایی بیرون دادم سرمو گذاشتم رو میز ..

مینو : نگران نباشین پرونده کوچیکیه تا شب تمومش میکنیم ؛ قبل اینک بیام اینجا همه کاراشو انجام دادم و موقعیت ها رو مشخص کردم ؛ فقط باید بریم سر صحنه ..
جیسو : ممنونم ازت ؛ میشه پرونده رو توضح مختسری بهم بدی ؟
مینو : البته .. این پرونده یه مواد فروش خیلی بزرگه که خودش اشپزخونه داره و تولید کنندشه ..

عکسشو روی از تریق پرژکتور روی دیوار انداخت ..
چه قیافه ی شخمی ..

مینو : این مرد ۴۳ ساله اهل بوسان که هفت سالی میشه که امده سئول ؛ قبلن برای فروختن مواد زندانی شده بود اما بعد سه سال ازاد شد و اشپزخونه خودشو راه انداخت ..

نقشه ایی رو نشون داد که خارج از شهر بود تقربیا ۲ ساعتی تا اونجا راه بود ..

مینو : تحقیقات نشون میده که اشپزخونش اینجاس .. تنها کاری که باید بکنیم اینکه برای دستگیر کردنش بریم اونجا .. هر وقت شما دستور بدین همع رو اماده میکنم تا راه بی افتیم ..

جیسو : اوکی .. حلش کن تا نیم ساعت دیگ راه می افتیم ..

مینو تعظیم نظانی کردو از دفترم خارج شد ..

خودمم پاشدم و سمت کمد رفتمو خودمو مسلح کردم ..
رزی تو ی ماموریت دیگ بود و نمیتونست با من باشه ..
یه جورایی از این موضوع ناراحتم ..

بعد از اینک اماده شدم رفتم پارکنیک تا بقیه اونجا جم بشن و راه بی افتیم ..

بالاخرع بعد از نیم ساعت کل سربازا اماده بودن و بعد از تعظیم نظامی به من هر گردان سواره ماشینای خودشون شدنو من سوار ماشین خودم شدم که جلو تر از همع بودو اژیر و رویه سقف گذاشتم .. شروع کردم ب حرکت کردم و ماشینا تک به تک پشت ماشینه من در حال حرکت بودن ..

My crazy mafia Donde viven las historias. Descúbrelo ahora