My crazy mafia

part 20

JISOO

صدای کسی رو میشنیدم اما واسم قابل تشخیص نبود.

سر درد عجیبی داشتم که اجازه نمیداد چشمام رو باز کنم.
صدا ها رفته رفته برام واضح تر میشدن
تاجایی که فهمیدم صدا صدای رزیه.

رزی : جیسو .. جیسو عزیزم بیدار شو ..
جیسو : ر..رزی چه خبرِ ؟

سعی کردم از حالت دراز به نشسته دربیام و بلندشم اما رزی جلوم رو گرفت.

رزی : نه جیسو یکم استراحت کن ..
جیسو : نه . جنی، اونو باید پیدا کنم.
رزی : یادت که نرفته چی گفتم بهت ؟! پیداش میکنیم ؛ اگه بخوای به خودت صدمه بزنی نمیزارم پیداش کنی ..

با حرفای رزی دوباره به هق هق گریه افتادم ..

جیسو : رزی چه طوری میتونی اینو بگی ؟؟ اون خواهرِ کوچیک ترِ منه اون تمامه دارو ندارمه..من .. من باید پیداش کنم چرا نمی خوای بفهمی اینارو.

اینارو آروم و با هق هق گریم بهش می گفتم و با مشت میکوبیدم تو سینه رزی ..
رزی دستامو گرفتو محکم بغلم کرد ..

رزی : بهت چی گفتم‌ جیسو ؟! گفتم برات پیداش‌ میکنم پس پیداش میکنم نمیزارم این طوری عذاب بکشی پیداش میکنم خوشگلم ..
حالا اشکاتو پاک کن و یکم بخواب بعدش راه های کامیونارو نگاه میکنیم هومم ؟!
جیسو : کامیونا برای چی ؟!
رزی : از اونجایی که قوه تخلیه بالایی دارم‌ گفتم شاید ماشین سواره یکی‌از کامیونا شده باشه توی تونل ؛ نظر تو چیه ؟؟
جیسو : چیی !؟‌

به حرفش فکر کردم ..
ممکنه درست گفته باشه که سوار کامیونا شده باشن ..

جیسو:پس استراحت رو بیخیال
رزی: ایگووووو

به ساعت نگا کردم‌ساعت ۳ صبح رو نشون میداد ..
نباید وقت تلف کنم ..
بلند شدم و سریع رفتم سراغه کامیپوتر ..

دونه دونه پلاک کامیونارو یادداشت کردم و تو یه برگه نوشتم تا دنبالشون بگردم ..

من و رزی پی تک تک کامیونارو گرفتم ..
اما یا جلو مغازها برای خالی کردن بار وامیسادن یا چند تا چند تا وارد کارخونه ها میشدن ..

یکیش برام عجیب بود ..
یک کامیون وارد یک کارخونه قدیمی شد ..

بیخیال از کنارش رد شدم ..

با رزی چندین ساعت کامیونارو دنبال کردیم اما هیچی پیدا نکردیم ..

رزی : ساعت ۷ صبح جیسو باید برگردیم تا استراحت کنی هیچیم که نخوردی ..

تا اینو گفت درده قلبم بیشتر شد ..
حس‌میکردم خوردیم‌ به بنست ..

جیسو : خواهش میکنم یکم دیگ‌ بگردیم لطفا ..
رزی : گفتم نه یعنی نه جیسو باید بخوابی استراحت کنی بیشتر از اینم‌ اینجا بمونیم خطرناکه باید بریم‌ ..