•5•

6.1K 744 90
                                    

"مشکل حل شد! میتونی بری داخل و ببینیش!"

"وایسا واقعا؟"تهیونگ با ناباوری به مرد کوچک زل زد، "چطوری این کارو انجام دادی؟ اون چی گفت؟"

"اون از طرف مادر خودش مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفته و فکر می‌کنه هیچکس دوستش نداره. بخاطر همینه انقدر مصممِ که بمیره." جیمین گفت، "بهش گفتم یه شانس دوباره بهت بده و اون قبول کرد. حالا برو داخل و معذرت خواهی کن!" جیمین تهیونگ رو هل داد و جلوی در اتاق مکث کردن.

"ازت ممنونم، مین!" تهیونگ محکم بهترین دوستش رو بغل کرد، بعد دوبار به در کوبید و وارد اتاق خودش شد. قلبش بی‌درنگ ذوب شد، جفتش اونجا نشسته بود و داشت با انگشت‌هاش بازی می‌کرد درحالی که گوش های نرمِ بزرگش تقریبا کل صورتش رو کاور کرده بودن.

آروم خندید وقتی دید جونگکوک هنوز متوجه حضورش تو اتاق نشده و خیلی غلیظ روی انگشتاش تمرکز کرده. کنار جونگکوک ایستاد، چیکار داری میکنی، جفت کوچولو؟"دست بزرگش رو روی سر جونگکوک گذاشت، پسر درجا پرید و تکون خورد.

"س-سلام..." جونگکوک با صدای نرم و گیلاسیش به پادشاه شیاطین سلام کرد، با چشمای گشاد شده‌اش بهش زل زد.

"چطور میتونی انقد کیوت باشی،همم؟" تهیونگ لپ جونگکوک رو فشار داد... و یه یادداشت توی ذهنش برای خودش گذاشت که به جونگکوک بیشتر غذا بده تا جونگکوک رو گوشتالو تر کنه. دستش سمت مچ پاهاش رفت، قفل زنجیر رو باز کرد، "من واقعا معذرت میخوام که بستمت، فرشته.بعضی اوقات، من فقط نمیتونم خشممو کنترل کنم." با دیدن اون کبودی های بنفش روی مچِ نازکِ پای جونگکوک قلبش فشرده شد.

"اش-اشکالی نداره..." جونگکوک به نرمی گفت، باعث شد تهیونگ بیشتر احساس گناهکار بودن بکنه. "اس-اسمت چ-چیه؟"

"من کیم تهیونگم، پرنسس. اسم تو چیه؟" تهیونگ جونگکوک رو بلند کرد، خودش نشست و میتش رو توی بغلش گذاشت. گونه های جونگکوک از موقعیتشون قرمز شد. "م-من جونگکوکم..."

"چرا هنوز داری با لکنت حرف میزنی، فرشته؟" تهیونگ پرسید، دست بزرگش کاملا کمر کوچولوی جونگکوک رو پوشونده بود. وقتی اشک های تو چشم جونگکوک رو دید پنیک کرد، "گریه نکن، فرشته! چیشده؟"

"م-من از رو-روزی که بد-بدنیا اومدم نمیتونم درست ص-صحبت کنم...مامانم بخاطر لکنتم کتکم میزد. بخاطر این ازم مت-متنفری؟" جونگکوک با احتیاط ازش پرسید، اشک های براقش از چشماش پایین می‌ریختن.
[م:همینطور دلیل های بیشتری برای -از کون دار زدن- مامان جونگکوک پیدا میکنیم]

"معلومه که نه، انجل. اصلا مشکلی نداره که لکنت داری. تو میتونی اینجا هرکاری دلت میخواد انجام بدی." تهیونگ پسر رو آروم کرد. دستشو دایره‌وار روی گودی کمر جونگکوک میکشید.

"وا-واقعا؟" جونگکوک بیشتر به تهیونگ تکیه داد و در جواب تهیونگ سرشو تکون داد. "مم-ممنونم..."

His Queen [vkook,translate]Where stories live. Discover now