تهیونگ آروم لباسهای ابریشمی جونگکوک رو درآورد. شهوت با دیدن پوست زیبا و مارکنشده جونگکوک، چشمهای تهیونگ رو پر کرد.
سریع با بوسههاش به گردن و ترقوه جونگکوک حمله کرد، میمَکید و سخت گاز میگرفت، اما نه اونقدر سخت که جونگکوک دردش بگیره.
جونگکوک نالید، کل بدنش از هیجان میلرزید، "ه-هیونگی..."
تهیونگ روی پوست شیری جونگکوک زمزمه کرد، "فاک.." پوست پسر رو با نیش های تیزش گاز میگرفت. خیلی زود کل پوست جونگکوک با هیکی های بزرگ و سیاه تزئین شد.
"بیبی همین الانشم خیلی سخت داری میلرزی، اگه عضوم رو داخل سوراخ خیست بذارم چی؟ قراره از حال بری، همم؟" تهیونگ در گوشهای سرخ جونگکوک زمزمه کرد، نرمه گوش پسر رو گاز گرفت.
جونگکوک نفسنفس میزد، نالهای کرد، "ک-کمکم کن، هیونگی..."
"هرچی شما بخواین، ملکه من." باکسر جونگکوک رو از تنش درآورد، با دیدن سوراخ کوچیک و صورتی پسر زبونشو روی لبهاش کشید. اسلیک شیرین از سوراخ تنگ پسر میچکید و ملافه زیر جونگکوک رو خیس میکرد.
تهیونگ انگشت کشیدهاش رو از لپ باسنش به سمت سوراخ صورتیش کشید، جونگکوک بلند نالید و به شدت میلرزید. با ورود انگشت تهیونگ به داخل سوراخش نفسش گرفت.
"سوراخت خیلی عالی داره انگشت هیونگی رو ساک میزنه، بیبی." تهیونگ زمزمه کرد، کاری کرد جونگکوک بیشتر از قبل سرخ بشه. جونگکوک نمیدونست چرا انقدر این اذیت کردنای تهیونگ رو دوست داره.
تهیونگ انگشت دومش رو هم اضافه کرد و شروع به عقب جلو کردن اون کرد، جونگکوک ناله کرد، "آ-آهه..."
پسر نرم ناله میکرد، با وجود اینکه انگشت های تهیونگ داخل سوراخش بود اما همچنان احساس خالی بودن میکرد. "ه-هیونگی... تندتر..."تهیونگ آروم و کوتاه خندید، "هیجانزدهای، مگه نه؟" انگشتهاشو از سوراخ جونگکوک بیرون کشید، دستهاش به سمت کمربندش رفت، شلوار و باکسرش رو درآورد.
جونگکوک با دیدن عضو سختشده تهیونگ بلند و بیشرمانه نالید، "می-میخوام داخلم داشته با-باشمت، هیونگی-آهه!" وقتی تهیونگ به زور و بدون اینکه به جونگکوک اطلاع بده عضوش رو داخل سوراخ پسر فرستاد، جونگکوک جیغی کشید.
"ب-بکشش بیرون... خ-خیلی ب-بزرگه..." جونگکوک از باقی مونده انرژیش برای عقب روندن تهیونگ استفاده کرد، اما پادشاه شیاطین از جاش جُم نخورد. "بیبی، غیرمنطقی حرف میزنی. یه ثانیه قبل گفتی که میخوای منو داخلت داشته باشی و الان میگی بکشم بیرون، هومم؟"
تهیونگ شروع به حرکت کرد، اشک از چشمهای جونگکوک میبارید، رونهای جونگکوک رو گرفت و به داخل شکم پسر خم کرد این کارش باعث شد پسر دوباره ناله کنه.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
His Queen [vkook,translate]
Hayran Kurgu"ان-انقدر به من نگو پ-پرنسس! من پرنسس نیستم!" "راست میگی بیبی. تو پرنسس نیستی. چطور میتونی پرنسس باشی وقتی قراره ملکه من بشی، درسته؟" -------------------- [داستانی درباره جئون جونگکوک هایبرید که موقع خودکشی در آغوش پادشاه شیاطین کیم تهیونگ میافتد. چ...