•11•

4.8K 628 45
                                    

جونگکوک با حیرت دور قصر می‌چرخید و با چشمای متعجبش به خدمتکارها و نگهبان هایی که با رد شدنش بهش تعظیم میکردن، نگاه میکرد. با لب و لوچه آویزون اطرافشو نگاه میکرد و واضح احساس ناراحتی میکرد.

تهیونگ مجبور بود تا به نیاز های شیاطین گوش بده بخاطر همین به جونگکوک گفته بود تا دور و بر چرخی بزنه و با خودش بازی کنه. ولی جونگکوک از زمانایی که تهیونگ پیشش نبود بدش میومد.

از جلوی یک اتاق رد شد که از گوشه چشمش یه چیزی رو دید، ایستاد.  چشماش با دیدن پیانوی قدیمی داخل اتاق اندازه نعلبکی شد. سریع داخل رفت و با انگشتای بلندش پبانو رو لمس کرد.

"واهاای..." نفسش با دیدن زیبایی پیانو گرفت. انگشتاشو روی کلید های سیاه و مشکی گذاشت، یکی از کلید هارو به پایین فشار داد و نرم خندید.

با محکم گرفته شدن مچ دستش دادی کشید. از درد ناله کرد، با چشم‌های اشکیش به شخص روبه‌روش نگاه کرد.

"تو کی هستی؟" پسر با صدایی تقریبا به عمق اقیانوس پرسید، با چشم‌های گربه‌ایش به جونگکوک زل زد. "میدونی که هیچکس حق نداره پاشو تو اتاق پیانو من بذاره؟"

پسر حلقه دستش رو تنگ‌تر کرد و جونگکوک دوباره از روی درد نالید. "من جو-جونگکوکم... ت-تهیونگی هیونگ گفت مستونم هرجا خواستم برم!"

"تهیونگ؟ صبرکن، اسمت آشناست... قبلا کجا شنیدمش؟" پسر زیر لب زمزمه کرد، "تو ملکه... هستی؟"

جونگکوک سرشو تکون داد، "می-میشه الان بزاری برم، آقا؟" پسر دست جونگکوک رو رها کرد، بانی با رها شدن دستش هقی زد.

"من رو بخاطر رفتار غیررسمی‌م عفو کنید، سرورم." پسر تعظیم کرد. "من یونگی هستم، از آشنایی با شما خوشحالم، ملکه من."

"منم از آشنایی با شما خو-خوشبختم." جونگکوک مچ قرمزش رو مالید، لب هاش به بیرون خم شده بود.

یونگی به طرز ناخوشایندی پشت گردنش رو خاروند. "گوش های خرگوشیتون زیبا به نظر می‌رسن!" دست راستشو بالا آورد تا گوش سفسد و کرکی جونگکوک رو نوازش کنه ولی جونگکوک داد بلندی کشید.

"لطفا منو نزن!" جونگکوک محکم چشم‌هاشو بسته بود و دستاشو دور سرش پیچونده بود.

یونگی اخم کرد، "صبرکنید! من اصلا نمی‌خواستم بزنمتون!" سریع توضیح داد.

"وا-واقعا؟" جونگکوک چشم‌هاشو باز کرد و از لای مژه‌های بلندش به یونگی نگاه کرد.

"آره، چرا انقدر شدید واکنش نشون دادی؟" دست یونگی آروم سمت گوش جونگکوک رفت، بالاخره لمسشون کرد، مهربانانه نوازششون کرد؛ جونگکوک خرخری کرد. بانی بوی از روی خجالت سریع دستشو جلو دهنش گذاشت، "ب-ببخشید..."

یونگی اروم خندید، لبخند آدامسی‌ش روی صورتش شکل گرفت. "اشکالی نداره، ملکه من." لبخندش با یادآوری ترس چند لحظه پیش جونگکوک از بین رفت. "تو... چرا چندلحظه پیش وقتی میخواستم گوشتون رو لمس کنم اونطوری واکنش نشون دادین؟"

گوش های خرگوشی جونگکوک با ناراحتی روی سرش افتادن، قطره های اشک با یادآوری اون خاطرات دردناک شروع به ریختن کردن، "ما-مامانم هروقت به پیانوی برادرم دست میزدم گوش هامو می‌کشید. می‌گفت من خیلی کثیفم که بخوام به اون دست بزنم..."

قلب یونگی با شنیدن اون کلمات گرفت. "میخوای پیانو بزنی؟" بادیدن چشم‌های براق جونگکوک لبخندی زد.

"می-میتونم؟"

"خب، دراصل من به کسی اجازه نمیدم به پیانوم دست بزنن، ولی تو با اون قیافه کیوتت، یه استثنا هستی." جونگکوک با لبخند بزرگی تشکر کرد و یونگی لپ جونگکوک رو فشرد.

"ممنونم، هیونگ!"

----------------------------------------

"امروز چه بازی کردی؟"

"یونگی هیونگ بهم یاد داد چطور پیانو بزنم!" جونگکوک خیلی کیوت توضیح داد، لبخند بزرگی زد.

"عالیه، بیبی." تهیونگ گونه جونگکوک رو نوازش کرد، دست دیگه‌اش روی کمر پسر بود. "یونگی هیونگ چطور بود؟ بهت خوش گذشت؟"

"اوهوم! ولی اولش خیلی ترسناک بود..." خرگوش لب ورچید، "وقتی میخواستم به پیانو دست بزنم اون مچ دستمو گرف--" "مچ دستتو گرفت؟! ببینم!"

تهیونگ مچ جونگکوک رو گرفت، آستین لباسشو بالا داد. با دیدن کبودی های بنفش رو اون قسمت بلند غرید. "بیبی، برای چی به دکتر کانگ نگفتی به دستت پماد بزنه؟"

"فقط یه کبودی کوچولوئه هیونگی! من بهش عادت دارم." جونگکوک دستشو از بین دست های تهیونگ بیرون کشید ولی پادشاه شیاطین دوباره دستشو گرفت.

"نگو بهش عادت کردم، جئون جونگکوک. هیچکس توی دنیا اجازه نداره به آسیب دیدن عادت کنه، نه من، نه تو." تهیونگ اخطار داد، با چشم‌های تاریکش به چشم های جونگکوک زل زد.

جونگکوک مضطرب آب‌دهنشو قورت داد. چنگ محکمی روی کمرش بود، می‌لرزید. "ب-ببخشید هیونگی..."

تهیونگ نفس عمیقی کشید، "همینجا بشین، میرم دکتر کانگ رو صدا کنم."

----------------------------------------

[خجالت میکشم بخوام حرف بزنم...]
از زیر خروارها خاک به شما سلام!

این آیدی کانال تلگرام: https://t.me/kimpablos_file

لینک ناشناس هم داره می‌تونید باهام صحبت کنید.

روزگارتون خوش🌱

His Queen [vkook,translate]Where stories live. Discover now