جونگکوک از خواب بیدار شد، امروز به شدت احساس ناآرومی میکرد. عرق کرده بود، اما دستگاه تهویه هوای اتاق تهیونگ سالم بود و داشت کار میکرد.
وقتی درد توی شکمش پیچید سریع از حالت درازکشش دراومد. حرکتش باعث شد پادشاه شیاطین که کنارش خوابیده بود از جا بپره با شنیدن صدای ناله جونگکوک سریع بلند بشه.
تهیونگ وقتی چهره پر از درد جونگکوک رو دید پرسید، "بیبی؟ چیشده؟" اخم کرد، با حس کردن رایحه خوشبویی که از سمت جونگکوک میومد بینیش رو چین داد.
"د-درد..."جونگکوک نالید. دستش رو گذاشت زیر شکمش و فشار داد، انگار یه نفر داشت با چاقو به اون نقطه ضربه میزد. صورتش قرمز شده بود، مثل اینکه تب داشت.
دست های تهیونگ با ادامهدار شدن نالههای دردناک جونگکوک از نگرانی شروع به لرزیدن کردن.
"تحمل کن، بیبی. الان میبرمت پیش دکتر کانگ." تهیونگ پسر رو بالا کشید، دستش رو برای راحت حمل کردن جونگکوک، زیرش قرار داد، با حس خیسی روی باسن جونگکوک دوباره اخم کرد.
تمام فکرای مزخرف توی مغزش رو بیرون کرد، با عجله و نهایت سرعت به سمت اتاق دکتر دوید.
----------------------------------------
تهیونگ پرسید، "چه اتفاقی براش افتاده، دکتر؟" قلبش با نالههای دردناک جونگکوک فشرده میشد."ایشون هیت شده، سرورم."
"هیت؟" تهیونگ جونگکوک رو به خودش نزدیکتر کرد، دستش دایرهوار روی شکم پسر میچرخید تا دردش رو تسکین بده.
دکتر کانگ توضیح داد، "بله، هیت. مثل قاعدگی زنان، هیبرید ها هرماه هیت میشن. فکر کنم این اولین هیت ملکه باشه، چون این درد براشون ناآشناست."
تهیونگ به بانی زل زد، پسر حالا داشت نفسنفس میزد و چشمهاش بسته بود، "اما میتونی دردش رو کم کنی؟"
"خب، تنها راهی که میشه دردشون رو کم کرد این هست که..." دکتر کانگ مکث کرد، داشت فکر میکرد که آیا باید حقیقت رو به تهیونگ بگه یا نه.
"این هست که چی؟ لطفا سریع بگو، کانگ. نمیتونم بایستم و درد کشیدن جونگکوک رو ببینم." تهیونگ خواهش کرد، سرش رو پایین برد و برای جونگکوک چیزهای شیرین زمزمه کرد.
"این هست که باهاشون سکس داشته باشید."
بزاق دهان تهیونگ پرید تو گلوش، بدون کنترل داشت سرفه میکرد. "وا-واقعنی؟"
"بله، اعلیحضرت. و پیشنهاد میکنم سریع از این راهحل استفاده کنید چون ملکه بهتون نیاز داره." دکتر کانگ گفت، همچنان داشت تلاش میکرد چهره خودش رو حفظ کنه.
تهیونگ پرسید، "بعد... به عنوان دکتر ملکه فکر میکنی من میتونم سکس خشنی باهاش داشته باشم؟" تلاش کرد تا صداش رو نرمال و مثل همیشه نگهداره.
ایندفعه نوبت دکتر کانگ بود که غیرقابل کنترل سرفه کنه.
"ب-بله میتونید. فقط نه خیلی خشن، همونطور که خودتون میدونید ملکه... تازه سلامتی نسبی خودشون رو بدست آوردن... پس... نه اونقدر خ-خشن..."
مکالمه خجالت آورشون با ناله بلند جونگکوک قطع شد، توجه هردو مرد بزرگتر به پسر جلب شد.
"ایشون رو به اتاقتون ببرید. رایحهاشون خیلی برای من قوی هست، سرورم."
"باشه" تهیونگ دوباره پسر رو بلند کرد و به سرعت به سمت اتاقش رفت.
"ه-هیونگی... درد میکنه..." جونگکوک با ضعف به زبون آورد، صداش خیلی سخت به گوش میرسید.
پیراهن نازک ابریشمی پسر از عرق خیس شده بود و به تنش چسبیده بود. با چشمهایی پر از اشک و ذهنی مبهم به تهیونگ نگاه می کرد، "ک-کمکم کن..."
تهیونگ زیرلب فحش داد و جونگکوک فکر کرد که پادشاه از دستش خشمگین شده. اشک های بانی سرازیر شد، "ل-لطفا... ک-کمکم کن..."
تهیونگ لبهای خشکش رو با زبون خیس کرد، پایین تنهاش با دیدن صورت جذاب جونگکوک سخت شده بود.
"آروم باش، بیبی. هیونگی بهت کمک میکنه." آروم لباسهای جونگکوک رو از تنش درآورد.
----------------------------------------
سلام و لطفا به روم نیارید که یادم رفت آپ کنم(⌐■_■)
این پارت کم بود اما پارت بعد طولانی هست و لطفا ووت های بوک رو به 3k برسونید.
تعداد ووت های his queen حتی به یکچهارم تعداد سینهاش نمیرسه.ಥ_ಥ
CZYTASZ
His Queen [vkook,translate]
Fanfiction"ان-انقدر به من نگو پ-پرنسس! من پرنسس نیستم!" "راست میگی بیبی. تو پرنسس نیستی. چطور میتونی پرنسس باشی وقتی قراره ملکه من بشی، درسته؟" -------------------- [داستانی درباره جئون جونگکوک هایبرید که موقع خودکشی در آغوش پادشاه شیاطین کیم تهیونگ میافتد. چ...