part 34

235 59 2
                                    

دو هفته بعد:
امگا درحالی که سعی میکرد به افراد سر میز لبخند بزنه بلند شد و از سالن بیرون رفت، به سمت اتاقش دوید و به محض وارد شدن، در رو نیمه باز ول کرد و جلوی اینه دوید، یقه‌ی تیشرتش رو پایین کشید تا قسمت بیشتری از مارک روی گردنش مشخص بشه و بخازر برخورد سر انگشت لرزونش به مارک، هیسی از درد کشید، خیلی میسوخت!
مارک ملتهب شده گز گز میکرد و گرگ درون وجودش، مثل تمام یک هفته‌ی گذشته زوزه میکشید، با بغض همونجا جلوی اینه‌ی قدی کز کرد و گرگش رو دلداری داد.
- اشکالی نداره، اشکالی نداره امگا، فردا... فردا خوب میشیم‌‌‌.
گرگ از وحشت و درد به گریه افتاد و جیمین حسش کرد، یک هفته‌ای میشد که حتی کلمه‌ای از سمت امگا نشنیده بود، مثل یه قهر، مثل اینکه از طرف اون ترد شده باشه!
- باهام حرف بزن، من که نمیخوام تو رو بکشم! تردم نکن!
امگا زوزه‌ای به مراتب دردناک‌تر از قبلی‌ها کشید و جیمین به گریه افتاد، همون لحظه، در باز شد و چهره‌ی گرفته‌ی سوکجین بین در پدیدار.
الفا کنار پسرش نشست و سر اون رو توی بغل گرفت، بوسه ای روی موهاش زد و زمزمه کرد:
- جیمینم، درد داری؟
احساس بی‌مصرف بودن بهش دست میداد وقتی درد کشیدن پاره‌ی تنش رو میدید اما هیچ کاری‌هم از دستش بر نمیومد!
- اره پاپا، درد دارم اما این... این اصلا شبیه دردای جسمی نیست!
سوکجین نفس عمیقی کشید و ته دلش فرو ریخت، از بعد از اون سفر لعنتی، امگای عزیزش دیگه مثل قبل نبود، انگار که نظرش عوض شده باشه!
- هیششش، خوب میشی، تو خیلی زود خوب میشی و بعد باهم برمیگردیم امریکا، اونجا دوباره دانشگاه میری و وقتی فارغ التحصیل شدی میتونی هرکاری که بخوای بکنی، هرکاری عزیز دلم، دوست داری یه سالن رقص باز کنی یا توی یه کمپانی مشغول بشی؟ هوم؟ هرچیزی که تو بخوای.
جیمین با سینه‌ای سنگین به پیراهن پاپاش چنگ زد و با صدایی لرزون زمزمه کرد:
- و اگه اینارو نخوام؟ (=])

...
(من تقریبا هیچی راجب محیط دادگاه و نحوه‌ی صحبت توش و اینا نمیدونم، سرچم کردم چیز به درد بخوری واسم نیاورد پس اره، اگه یه جایی یه چیز مسخره نوشته بودم و میدونستید چجوری باید باشه بگید درستش کنم)

قاضی با صدای رسا و محکمش شروع به گفتن اخرین جملات دادگاه کرد:
- امگا کیم جیمین، فرزند الفا کیم نامجون، پس از یک ماه زندگی مشترک با الفا کیم تهیونگ تصمیم خود را برای به سرانجام رساندن پیمان ازدواجی که سه سال پیش صورت گرفته بود قطعی کرده، و خواستار از بین رفتن هرچه سریع‌تر میت مارکش میباشد، کیم تهیونگ، ایا خواسته‌ی همسرت رو میپذیری؟
تهیونگ بدون اینکه به امگای مظطرب طرف دیگه‌ی سالن نگاه کنه، به لبه‌ی میز جایگاه متهم نامحسوس چنگ زد و جواب داد:
- بله قربان.
- این رو هم میپذیری که تمامی مجازات مربوط به از بین رفتن میت مارک، حتی مواردی که امگا کیم جیمین باید به صورت قانونی بر عهده بگیره رو بر عهده بگیری؟
مردمک‌‌هاش لرزیدن اما بازم محکم جواب داد:
- بله قربان، همه چیز رو به عهده میگیرم.
قاضی نگاهی به سرتاسر سالن مملو از ادم که از اعضای خانواده‌ی هر دو طرف پر شده بود انداخت، نگاه موشکافانش چند ثانیه روی امگای بغض کرده‌ی ردیف اول سمت چپ موند و بعد، سری تکون داد.
- با این حساب، دولت طبق خواسته‌ی امگا کیم جیمین و رضایت الفا کیم تهیونگ، حکم طلاق را صادر کرده و مجوز برداشتن میت مارک...
سکوت حاکم بر سالن، ناگهان با صدای ایستادن و دویدن شخصی درهم شکست و ثانیه‌ای بعد، این امگا بود که با صورتی خیس از اشک سرش رو روی سینه‌ی تهیونگ گذاشته بود و سعی میکرد خودش رو توی اغوشش حل کنه، قاضی ابرو بالا انداخت و نگاه موذیانه‌ای با دستیارش رد و بدل کرد، میدونست!
- جناب کیم، نظم جلسه رو بهم...
قبل از اینکه حرفش رو کامل کنه، امگا بدون اینکه حتی نیم نگاهی به اطرافش بندازه دست الفاش رو گرفت و اون رو به سمت در خروجی کشوند، لحظه‌ای که میخواست از جلوی خانوادش بگذره، کوتاه ایستاد و زمزمه کرد:
- متاسفم!
و بعد از اون، با قدم‌هایی تندتر از قبل همسرش رو از سالن بیرون کشید.

My room is full of tulips/completedWhere stories live. Discover now