ᑭᗩᖇT➄{♡🐍}

2.7K 399 15
                                        

- آ...آسیب رسوندن به خودش؟
- آره مسببش یه خاطره‌ی قدیمیِ که کسی غیر از من و بم بم نمیدونه البته ماهم از جزئیات خبر نداریم، تهیونگ فقط یک بار حمله داشت که خیلی فجیع بود و بعد از اون دیگه تجربه‌اش نکرد تا امروز که مطمئن نیستم

جیمین هقی نقی کرد و بعد با به یاد آوردن چیزی شوکه سرش و بلند کرد پرسید
- شما واقعا برای اینکه تهیونگ رو برای مدلینگ میخواستید گفتید بهش بگم بیاد، مگه نه؟
یونگی جلو رفت و کنار جیمین نشست نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش و توجیه کنه
- راستش جونگکوک وقتی اون عکسی که پست کردی رو دید فهمید که...

جیمین با شوک وسط حرفش پرید و زمزمه کرد
- جفتن، و بهت گفت که بگی بیارمش اینجا تا از نزدیک ببینتش.

خنده‌ی هیستریکی سر داد و دست یونگی رو از روی شونه اش کنار زد با عصبانیت و حرص از بین دندون های چفت شده‌اش غرید
- مگه حیوون تو چیه لعنتی؟

جونگکوک با اخم و صدای بمی از حرص و ناراحتی غرید
- هیدیس.
مار با شنیدن صدای جونگکوک از توی آستینش بیرون اومد و با سری بالا گرفته به جیمین خیره شد
جیمین با دیدن مار انگار که همه چیز یادش رفته باشه با حیرت زمزمه کرد
- مار سیاه؟

- آره
چنگی به موهاش زد و درمانده از روی صندلی بلند شد خواست حرفی بزنه که بم بم با نفس نفس سمتش دوید
-جیمین...هاه
-بم تهیونگ...

بم بم با جا اومدن نفساش دست از روی زانوش کشید و صاف ایستاد، با چشمانی منتظر لب زد
- د زود باش دیگه تهیونگ کجاست؟

- نمیدونم لعنتی، وقتی اومد اینجا خوب بود اما من احمق وقتی ماسک و کلاهش رو برداشتم دوباره تغییر کرد بعد گفت متاسفه و رفت
مثل اینکه جلوی درم با جفتش که ایشونه آشنا شده و بعد سوار اتوبوس شده
بم چنگی به موهاش زد، از عصبانیت و استرس زیاد فریادی زد که پسرک بلوند از شرمندگی سرش رو پایین انداخت آروم گریه کرد
- لعنتی نمیتونستین یه دقیقه سر جاتون بتمرگیددد

یونگی با دیدن جفتش که جلوی یه نفر دیگه سر خم کرده جلو اومد و خر خری کرد و غرید
- حواست به حرف زدنت باشه وگرنه...
- تو چی میگی دیگه، الان فقط باید نگران این باشی که اخبار یه وقت اعلام نکنه یه اتوبوس پر از جنازه پیدا شده

یونگی اخمی کرد و به جونگکوکی که از رفتار اون دو نفر گیج و کلافه شده بود نگاه کرد

- منظورت چیه؟
جیمین همونجور که هق هق میکرد آروم گفت
- تو اینجوری مواقع تهیونگ پانیک می‌کنه و اگه نتونه با زخمی کردن خودش آروم بشه...کسایی که دور و برشن باشم رو گاز میگیره، زهرش رو وارد بدنشون میکنه تا زمانی که آروم بشه

بم بم نگاهی به جیمین انداخت و با لحن نگرانی پرسید
- سوار چه اتوبوسی شده؟
- نمیدونم...
جیمین زیر لب جواب داد اما با حرف پسرک ساکت جمع  همه به سمتش برگشتن
- اتوبوس جنگلی
با این حرف پسر ها به هم نگاه کردن.
این فقط یه معنی میداد!
- شت

TᕼE ᒪOᔕT ᕼᗩᒪᖴМесто, где живут истории. Откройте их для себя