﴿یک هفته بعد ساعت هفت صبح دوشنبه﴾ـ سفید برفی؟!
جونگکوک با چشمای نیمه باز به اطراف نگاهی انداخت.
از خواب بیدار شده بود و تهیونگ رو توی دستاش ندیده بود.آروم از رو تخت اومد پایین و تیشرت بهش ریخته اش رو درست کرد.
دستی به موهای به هم ریختهاش کشید و بیشتر بهم ریختشون.
سمت دستشویی رفت و آروم در زد با نبودن کسی شونهای بالا انداخت و وارد شد.
بعد از گرفتن دوش و انجام کار های دیگهاش بیرون اومد
همونطور که از روی موهاش قطره های آب روی عضلاتش سر میخوردن، حولهی دور کمرش رو سفت کرد و حولهی روی شونه هاش رو دست گرفت تا باهاش موهاش رو خشک کنه.گوشیش رو از روی تخت برداشت و نگاهی به ایمیل ها و پیام های خوانده نشده انداخت با دیدن پیامی با مضنون
"رئیس شرمنده یادم رفته بود بگم امروز ساعت ۱۲ یه جلسهی خیلی مهم با بخش عکسبرداری و مدل ها دارید "نفسش رو آه مانند بیرون داد
بیخیال! باز دوباره دعواشون شده بود؟
حتما سواله براتون چرا؟ خب باید به عرضتون برسونم که عکسبرداری ها بخاطر مدل های تازه کار که بخاطر غرورشون فکر میکنن از دماغ فیل افتادن پایین دیر یا دوباره انجام میشه و این بخش عکسبرداری و مدل های قدیمی رو خسته و عصبانی میکنه.تقریبا هر ماه همین وضعیت بود و جلسه های این مدلی و شکایت های پی در پی وجود داشت .
امروز دیگه باید با همشون جدی میبود واقعا نمیتونست دیگه این بحث تکراری رو تحمل کنه.
پیامی براش فرستاد و برگشت تا به سمت اتاق لباس هاش بره که با در باز و تهیونگ شوکه مواجه شد لبخندی زد و حوله رو روی شونه هاش رها کرد سمت تهیونگ رفت و دستاش رو دور کمرش حلقه کرد.حقیقتا توی اون بافت کرمی خیلی خوردنی و کیوت شده بود
ـ سفید برفی کجا رفته بودی؟تهیونگ با خجالت دستاش رو روی چشماش گذاشت و جواب داد
ـ ب...بخشید بدون در زدن ا...اومدم تو، تو آشپزخونه بودم.جونگکوک لبخندی زد و از کیوتیش قند تو دلش آب شد.
بوسهای روی دستای تهیونگ گذاشت .
نفسی از عطر موهاش کشید و ازش فاصله گرفت.
سمت اتاق لباس ها رفت تا برای رفتن به شرکت آماده بشه.
تهیونگ از لای انگشت هاش نگاهی به اطراف انداخت و با ندیدن کسی هوفی کشید و کمی بافتش رو تو تنش تکون داد
"چرا انقد هوا گرمه؟ خیلی جذاب بود"از اتاق بیرون رفت و به آشپزخونه برگشت زیر گاز رو خاموش کرد و قابلمهی کوچیک سوپ رو روی میز گذاشت کنار بقیهی غذاها¹
دست برد و وی و هیدیس رو از روی میز برداشتـ شما دوتا برید یه جای دیگه تو هم بپیچید خجالت هم نمیکشن
هردو مار هیسی کشیدن و پشتشون رو به تهیونگ کردن
تهیونگ اخمی کرد و دمپاییش رو درآورد و دست گرفت
ـ به نفعتونه زودتر از جلوی چشمام گمشید وگرنه با دمپایی پوستتون و میکنم، با جفتتونم مخصوصا تو هیدیس
BẠN ĐANG ĐỌC
TᕼE ᒪOᔕT ᕼᗩᒪᖴ
Viễn tưởngتهیونگ زیبایی شگفت انیزی داشت جوری که بهش لقب آفرودیت و داده بودن الهه ی زیبایی و عشق. این قضیه زمانی شدت گرفت که جیمین و بم بم هم خونه های تهیونگ و همینطور دوستاش از خودش و حیوون تولدش عکسی و توی فضای مجازی منتشر کردن واین عکس انقد وایرال شد که حتی...