بعد از اینکه غذا خوردن، حالا روی کاناپه های توی حال نشسته بودن و داشتن فیلم میدیدن.
یه کیدرامای کلیشهای دیگه مثل همیشه!روی کاناپهی بزرگ سه نفره نشسته بودن البته با فاصلهی زیاد، چون تهیونگ هنوز خجالت میکشید و با دیدن حالت نشستن جونگکوک گونه هاش هر لحظه سرخ تر میشد.
درحالی که دستاش رو روی سینهاش توی هم قفل کرده بود و اون تیشرت سیاه رنگ بازو های بزرگ و تتو دارش رو به رخ تهیونگ میکشید، پاهاش رو باز کرده بود و اون شلوارک مشکی که تا روند هاش بود به زیبایی تمام رون های بزرگ و عضلههاش رو نشون میداد.تهیونگ آب دهنش رو بی صدا قورت داد و نگاه خیرهاش رو از جونگکوک گرفت تا زیاد ضایع نباشه اما خبر نداشت جونگکوک تقریبا هیچی از سریال روبه روشون نفهمیده بود، چون تمام مدت حواسش به تهیونگ بود و حرکاتش رو زیر چشمی زیر نظر داشت.
لبخندی که سعی میکرد روی لباش بشینه رو به زور کنترل میکرد و سعی میکرد زیاد ذوق زده نباشه.
این که نگاه جفتش رو روی خودش حس میکرد احساس سرخوشیای رو به رگ هاش تزریق میکرد که وصفش میشد، دیوونگی!
تهیونگ واقعا زیبا بود و جونگکوک نمیدونست چطوری میتونه جلوش انقد با آرامش بشینه.
با بیاد آوردن کارتی که دکتر بهش داده بود لباش رو توی دهنش برد و بعد از چند دقیقه از جاش بلند شد و سمت کتش که توی اتاق بود رفت .
بعد از برگشت به تهیونگ که داشت سر وی و هیدیس رو نوازش میکرد نگاه کرد.
کنارش و تقریبا چسبیده بهش نشست.
تهیونگ خشک شده به فاصلهای که دیگه به صفر رسیده بود نگاه کرد بعد از هضم اتفاق سریع گونه هاش سرخ شده و نگاهش رو گرفت.
جونگکوک ایندفعه جلوی لبخندش رو نگرفت و گذاشت به صورتش رنگ ببخشه.دست تهیونگ رو آروم تو دست گرفت و مراقب بود یه وقت فشاری به زخماش نیاد.
بوسهی آرومی پشت دستش نشوند و بعد کارت رو کف دست تهیونگ گذاشتتهیونگ که چشماش رو بسته بود و با خجالت دندون نیشش رو داخل لب پایینش فرو میکرد نگاه متعجبی به کارت انداخت
ـ این چیه؟جونگکوک آروم کارت رو برداشت و بالا گرفت. دست تهیونگ رو توی دست خودش قفل کرد
ـ این کارت روانشناسیِ که دکتر معرفی کرد. برات یه وقت برای فردا گرفتم تا باهم بریمتهیونگ با بهت نگاه خشمگینی به جونگکوک انداخت و دستش رو پس کشید
هیسی از دردی که ناگهانی تو بدنش پیچید کشید
ـ من روانشناس نمیخوامجونگکوک کارت رو روی میز گذاشت و نفس عمیقی کشید.
درکش میکرد اما نمیتونست بزاره تهیونگ تا ابد اینجوری با مشکلات و کابوس هاش سر و کله بزنه.
پسر و سمت خودش کشید، میدونست مرور دوباره خاطرات برای تهیونگ سخته ولی باید اینکارو میکرد تا حالش بهتر شه.
ESTÁS LEYENDO
TᕼE ᒪOᔕT ᕼᗩᒪᖴ
Fantasíaتهیونگ زیبایی شگفت انیزی داشت جوری که بهش لقب آفرودیت و داده بودن الهه ی زیبایی و عشق. این قضیه زمانی شدت گرفت که جیمین و بم بم هم خونه های تهیونگ و همینطور دوستاش از خودش و حیوون تولدش عکسی و توی فضای مجازی منتشر کردن واین عکس انقد وایرال شد که حتی...