جونگکوک نگاهی به دور و برش کرد
زوج های زیادی بودن و هرکسی حیوونش رو گذاشته بود تو اتاق نگهداری البته وی و هیدیس رو قبول نکرده بودن چون احتمال خورده شدن حیوانات کوچیک بود:/
برای همین الان اون دوتا بغلشون روی صندلی توی هم پیچیده بودن
تهیونگ با خوشحالی نگاهی به رستوران معمولی و فضای گرم و گیاهان کرد
خب نمیتونست از علاقهاش به گل و گیاه بگذره.
با اومدن گارسون لبخندی به روش زدن که دختر بیچاره چند لحظه از جذابیت اون دو نفر ماتش برد و بعد با دست پاچگی و خجالت لب زد
ـ ب...به رستوران لوتوس¹...خوش اومدید چی میل دارید؟
جونگکوک نگاهی به تهیونگ کرد
ـ چی میخوری عزیزم؟
تهیونگ که کمی قرمز شده بود و خداروشکر میکرد سرش پایین بود، با کمی مکث و صدای پایین گفت
ـ هرچی خودت میخوری
جونگکوک با لبخند نگاهی به منو کرد و بعد از سفارش غذا و رفتن دختر سمت تهیونگ برگشت و گفت
ـ نمیخوای سرت و بیاری بالا؟
تهیونگ با کمی تردید از زیر به جونگکوک نگاه کرد
با دست جونگکوک که زیر چونش قرار گرفت نگاهش رو کامل بالا آورد که با لبخندش مواجه شد
ـ سفید برفی سرت رو بالا بگیر من اینجام .
تهیونگ بعد از چند لحظه لبخند بزرگی روی لبش نشست و گونه های سرخش رو به بالا هدایت کرد
بعد از چند دقیقه غذا رو آوردن و شروع کردن
با درخواست ناگهانی تهیونگ نگاهی بهش انداخت
ـ جونگکوک، یکم از خودت میگی؟
جونگکوک کمی تعجب کرد ولی بعد با لبخند محوی لب زد
ـ حتما چرا که نه؟
گلوش رو صاف کرد
ـ خب راستش چیز زیادی ندارم.
زندگی من خیلی کسل کننده است
از وقتی که بزرگ شدم و متوجه اتفاقات اطرافم شدم پدر مادری ندیدم و توی یتیم خونه بودم
تنها کسی که پیشم بود هیدیس بود.
بعد ها فهمیدم بخاطر حیوون تولدم طرد شدم
توی مدرسه تنها بودم و توی دبیرستان با یونگی و هوسوک و جین آشنا شدم
جین از یه خانواده ی پولدار بود و یونگی مثل من توی پرورشگاه اما تفاوتمون این بود اون خانوادش و توی تصادف وقتی ۱۵ سالش بود از دست داد
هوسوک هم از یه خانوادهی معمولی و شاد بود
بعدش هم شروع به کار کردم و خرج دانشگاهم رو دادم.
نگاهی به جفتش که با لبخند به گوشهای از میز خیره شده بود انداخت.
با کنجکاوی پرسید
ـ بعدش چی شد؟
جونگکوک لبخند بزرگتری تحویل چشمای کنجکاو سفید برفی داد و کمی از شراب قرمزش مزه کرد
ـ بعد جین گفت که میتونیم تو شرکت مدلینگ پدرش کار کنیم و ما بعد از چند سال کار کردن به عنوان کارمند بالاخره تونستیم شریکی با این سه نفر کسب و کار خودمون رو راه بندازیم و حالا هم که به اینجا رسیدیم و بعد از پنج سال یکی از برترین هاییم.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
TᕼE ᒪOᔕT ᕼᗩᒪᖴ
Фэнтезиتهیونگ زیبایی شگفت انیزی داشت جوری که بهش لقب آفرودیت و داده بودن الهه ی زیبایی و عشق. این قضیه زمانی شدت گرفت که جیمین و بم بم هم خونه های تهیونگ و همینطور دوستاش از خودش و حیوون تولدش عکسی و توی فضای مجازی منتشر کردن واین عکس انقد وایرال شد که حتی...
