TᕼE ᒪOᔕT ᕼᗩᒪᖴ

ᑭᗩᖇT➁➇{♡🐍}

"تق تق"

- بیا داخل
سرش رو بالا آورد و با دیدن فرد جلوی در سر پا وایستاد و با لحن متعجبی لب زد
- سئوکجین شی

جین با لبخند محوی سری تکون داد و وارد شد
- امیدوارم مزاحم نشده باشم؟

نامجون سری به دو طرف تکون داد و با دست اشاره کرد تا پسر بشینه

با گذاشتن دسته گل روی میز، روی مبل نشست و معذب تکونی تو جاش خورد
بعد از دو هفته این دیدار یهویی جفتشون و معذب کرده بود

-امم...خب
-چیزی میخوری؟
هردو همزمان لب زدن و با خنده به هم نگاه کردن
- قهوه...

نامجون سری تکون داد و بعد از گفتن به منشیش به پسر جذاب روبه روش خیره شد که لاغر تر به نظر می‌رسید

- راستش اومدم برای اون روز تشکر کنم، ممنون که من و به بیمارستان رسوندی احتمالا اگه من و به بیمارستان نمیرسوندی تا الان باید جنازم و زیر پل پیدا میکردن هه هه

با خنده‌ی ضایعی لب زد که با دیدن قیافه‌ی پوکر نامجون رو لبش خشک شد
سرفه‌ی مصلحتی‌ای کرد و صاف سرجاش نشست
- خب...میخواستم بابت تمام اذیت هایی که کردم معذرت خواهی کنم راستش از رد شدنم لجم گرفته بود و با رفتار بچگانم میخواستم خلافش و ثابت کنم. خیلی اذیتتون کردم متاسفم!

"خدایا یه چاه بدین من بپرم توش الان از خجالت آب میشم لعنتی اینجوری نگاهم نکن میمیرم برات الان با اون رگای دست جذابت"

سعی کرد صدای توی ذهنش و ساکت کنه تا گوش های قرمزش افکارش رو لو ندادن
میدونست که در مقابل نامجون شانسی نداره
اون مرد جفتی که دوسش داشت رو از دست داده بود صد در صد کسی مثل اون رو قبول نمی‌کرد، کسی که جفتش هم نخواستش.

نامجون حس شیرینی که توی قلبش پیچیده بود از کیوتی پسر لبخندی زد و سرش رو پایین انداخت
اون پسر واقعا فکر میکرد با کاراش اذیتش کرده؟

اصلا همچین چیزی امکان نداشت چرا که اولین کسی که کورکورانه دل بست اون بود.

فقط میترسید...که برای دومین بار کسی که بهش دلبسته رو از دست بده...

- خوشحالم که پذیرفتی چقدر لجبازی ولی من هنوز دارم به پیشنهادت فکر میکنم

با تعجب به مرد پشت میز که با لبخند چالدارش بهش خیره بود نگاه کرد
درست شنیده بود؟ اون هنوز به پیشنهادش فکر میکرد؟...

﴿فلش بک﴾

- خب؟ نمی‌خواید بگید برای چه چیز ضروری من و به اینجا کشوندید؟

نامجون با ابروهای بالا رفته پرسید و منتظر به جواب پسر قلپی از قهوه‌اش نوشید

- یه پیشنهادی دارم...
همستر روی میز رو نوازش کرد و به مرد خیره شد
- میشنوم