﴿دو هفته بعد، سه بعد از ظهر، دوشنبه﴾
با صدای در سرش رو بلند کرد و بعد از گفتن بیا داخل منتظر موند
- جونگکوک یه نگاه به این اطلاعات بنداز انگار چند جاییس مشکل داره، اطلاعاتش به هم نمیخورن- باشه بزار رو میزم میبینم، بشین باهات کار دارم
یونگی سری تکون داد و روی صندلی نشست، خیره به بدن خمیده و چشم های خستهی دونسنگش آروم گفت
- چی شده پسر؟!جونگکوک هوفی کشید و نگاهی به پنجره و ساختمان های بلند و سر به فلک کشیده انداخت
- خستهام هیونگ، حالا که روند درمانی تهیونگ داره خوب پیش میره دلم میخواد ببرمش ویلای ججو تا هم اون حال و هواش عوض بشه هم من ولی این کانگ عوضی دست از سرم برنمیداره و هر جا که میرم پیامک های تهدیدش روی مخم رژه میره، همین چند روز پیش ترمز ماشینم رو بریده بود، شانس آوردم ویلای بغلی دیده بود و بهم گفتن- اون کانگ حرومزاده...پسر، به نظرم یک هفته تهیونگ رو بردار و با هم برید ججو... خودم به کانگ رسیدگی میکنم
- ولی هیونگ کارا چی؟ کلی پرونده و عکسبرداری داریم نمیتونم همینجوری بزارم برم که، الان هم که برای برند گوچی عکسبرداری داریم نمیتونم!
- تو به اونا فکر نکن من و جین حواسمون هست...در ضمن وقتی خستهای بداخلاق میشی و کارمندا رو میترسونی با اون مار دیوثت
با دیدن هیدیس روی میز و کنار دست جونگکوک چشمی چرخوند که هیدیس دندون های نیشش رو بیرون کشید و سمتش حمله کرد ولی قبل از اینکه به یونگی برسه جونگکوک گرفتش و سمت خودش کشیدش
- صد دفعه نگفتم به کسی حمله نکن؟ هیونگ مگه نگفتم به هیدیس چیزی نگو؟
یونگی که از ترس روی زمین افتاده بود اخمی کرد و شوگا رو که موهاش سیخ شده بود و خر خر میکرد تا حمله کنه رو زیر بغل زد
- اون مار احمق...یعنی چیز زیبات رو کنترل کن
غروب هم رفتی خونه با تهیونگ حرف بزن بعد از اینکه تصمیم گرفتید بگید بلیط بگیرم براتون.جونگکوک سری تکون داد و هیدیس رو که داشت میرفت توی آستینش روی میز برگردوند.
نگاه چپی بهش انداخت و رو به هیونگش لب زد
- ازت ممنونم هیونگ بهت پیام میدم
یونگی سری تکون داد و بعد از تکون دادن دستش از اتاق بیرون رفتبعد از بیرون رفتن یونگی، سرش رو روی میز گذاشت و آهی کشید
باید کارش رو زودتر تموم میکرد تا سریعتر به سفید برفیش برسه !««««««««««««♪»»»»»»»»»»»
- سفید برفی من برگشتم! کجایی؟
جونگکوک با صدای رسایی اعلام کرد و نفسی از بوی خوب غذا کشید.
آروم سمت آشپزخونه رفت و نگاهی به تهیونگ که حواسش نبود و هنوز مشغول کارش بود لبخندی زد. کت و کیفش رو درآورد و روی صندلی گذاشت آروم و بی صدا سمتش رفت
جوری که نترسه دستش رو روی دستی که چاقو دستش بود گذاشت و کنار گوشش آروم لب زد
- سفید برفی کجا سِیر میکنی، هوم؟
ESTÁS LEYENDO
TᕼE ᒪOᔕT ᕼᗩᒪᖴ
Fantasíaتهیونگ زیبایی شگفت انیزی داشت جوری که بهش لقب آفرودیت و داده بودن الهه ی زیبایی و عشق. این قضیه زمانی شدت گرفت که جیمین و بم بم هم خونه های تهیونگ و همینطور دوستاش از خودش و حیوون تولدش عکسی و توی فضای مجازی منتشر کردن واین عکس انقد وایرال شد که حتی...