ᑭᗩᖇT➀➆{♡🐍}

1.6K 242 32
                                        

- جونگکوک احمق نباش خودت تنهایی نباید بری اونجا

جین با نگرانی و عصبانیت گفت و سعی کرد جلوی جونگکوکی که داشت مدارک هارو از توی گاوصندوق در میاورد رو بگیره
جونگکوک دست جین رو پس زد و با نیشخندی سمتش برگشت
- من اونقدرام احمق نیستم...اما طعمه‌ام احمقه و من میخوام باهاش بازی کنم!

«««««««««««««♦»»»»»»»»»»»»»

- آهایییی ولم کنیددد...از جون من چی میخواید...بزارید ب...

قبل از اینکه حرفش کامل شه بخاطر داد بلند فرد روبه روش توی گلو خفه شد
- اهه...خفه شو دیگه سرم رفت لعنتی!

مرد درشت هیکل روبه روش اخمی کرد و برگشت سمت در رفت که همون لحظه درباز شد و کانگ اومد داخل
-چه خبره اینجا؟
نگهبان سری زیر انداخت و جواب داد
- قربان خیلی سروصدا میکنه

کانگ نیشخندی زد و نگاهی به ساعتش کرد
پنج دقیقه از وقتی که به اون جئون عوضی داده بود میگذشت و این هم باعث خوشحالی هم خشمش میشد.
خشم از سر نرسیدن به مدارک...
خوشحالی از اینکه یه فرد زیبا گیرشون اومده بود که میتونست باهاش کلی سود کنه.

- مثل اینکه باید پخش و شروع کنیم چون جئون اهمیتی به جفتش نمیده

با دست اشاره کرد و دو نفر پشت سرش سمت تهیونگ رفتن و دست هاش رو گرفتن  و شروع به باز کردن طناب ها کرد.
تهیونگ گیج شده بهشون نگاه میکرد و با لکنت گفت
- چیکار میکنید...ولم کنید
با باز شدن طناب ها و پایین رفتن دستای مردا شوکی به تهیونگ وارد شد و با چشمای خشک شده به روبه روش زل زد
دست های مرد ها داشتن پیرهنش رو از تنش خارج میکردن و کم کم به پوست سفید تهیونگ میرسیدن

تهیونگ مانند مجسمه‌ای بی حرکت روی صندلی نشسته  بود و نمیتونست حتی پلک هاش رو روی هم ببنده.
افکار داخل ذهنش هر لحظه بزرگ تر و پررنگ تر میشدن و جلوی راه تنفسیش لشکر میکشیدن
"تهیونگ ببین بابایی لمست میکنه، دوست داری؟"

"نه...ولم کن...برو کنار"

"انقدر مقاومت نکن بچه ...من که میدونم خودتم میخوای"

"ولم کن نمیخوام...دستام و ول کن...خواهش میکنم...مامانن"

"اه...تو خیلی خوبی تهیونگی"

اسید معده‌اش کم کم داشت بالا میومد و گلوش رو میسوزوند
قلبش تیر میکشید و دست و پاهاش مثل جنازه سرد شده بود و رنگ به رخ نداشت
همه ی اینا در ثانیه اتفاق افتاده بود
با برخورد دست مرد هابه پوست سفیدش تهیونگ لرزی کرد و به خودش اومد و در یک آن تغییر شکل داد و چشماش به سفیدیه برف شد

دندون هاش به بلند ترین حد خودشون رسید و دست مرد و با تمام توان گزید
- آههههه

داد مرد کل فضای اتاق و برداشت
تهیونگ با قفل کردن فکش گوشت دست مرد که سعی میکرد کنار بره رو کرد و کناری تف کرد

TᕼE ᒪOᔕT ᕼᗩᒪᖴDonde viven las historias. Descúbrelo ahora