"واو!"ناله ی کوتاه پیت اولین عکس العملش از دیدن داخل خانه بود: "چه خونه باکلاسی داری!"دیگر نیاز نمی دید انگلیسی حرف بزند.
بایبل با شرم و دستپاچگی غرید:"مال من نیست!اینجا هیچی مال من نیست!"او هم به زبان تایلندی جواب داد.حس خوبی از تلفظ کردن زبان مادری اش داشت.
پیت با کنجکاوی نگاهش کرد:"پس مال کیه؟"
"مایل!همش مال مایله!" خنده ی تلخی کرد و زمزمه وار اضافه کرد:"حتی من!"
پیت با تعجب از چیزی که شنید به او نگاه کرد:"مایل کیه؟"
بایبل تازه متوجه شد چه سریع و ساده به این بیگانه اعتماد کرده زندگیش را لو داده بود!"مایل چیزه...صاحب باشگاه دیگه!"کفشهایش را درآورد و برای عوض کردن حرف پرسید:"نوشیدنی چیزی میخوایی؟"
پیت درحالیکه نگاهش را روی دیوارهای آجری و دکور خاکستری میگرداند
جلوتر قدم برداشت:"ممنون میشم"
بایبل به مبلها اشاره کرد:"راحت باش" و خودش به سمت آشپزخانه که در ادامه ی اتاق نشیمن بود راهی شد.هنوز باورش نمیشد در مقابل یک جوان ناشناس تا این حد ننگین خود را گم کرده باشد. اما چرا؟او که هر روز با صدها نفر در باشگاه روبرو میشد و هیچ اشتیاق و انگیزه ای برای دیدن شخص جدید نداشت دیگر چرا؟
پیت با خجالت از مزاحمتش مثل او کفشهایش را کند و خود را به کاناپه رساند و کیپ در گوشه اش نشست.حتی پاهایش را هم جفت کرد و به ال سی دی خاموش خیره شد. بایبل خود را پشت اپن رساند و بی دلیل کشوها را بیرون کشید تا رو به پسرک بماند و بتواند او را تحت نظر بگیرد. نمی توانست این هیجان را به داشتن مهمان ربط بدهد.چون آخر هر هفته مایل به بهانه ی سرگرمی و دورهمی با دوستانشان آنجا می آمد و بساط پارتی و عیاشی بپا میکرد هرچند بایبل می دانست در واقع میخواهد خانه زندگی او را بررسی کرده مالکیتش را تاکید کرده نشان بدهد که حواسش به همه چیز هست اما بهرحال او به داشتن مهمان های غریبه عادت داشت.پس این هم نمی توانست دلیل باشد.فقط میماند هموطن و هم زبان بودنشان!
"خوردنی چی؟گشنت نیست؟"
"نه متشکرم"
به سمت یخچال رفت و دو بطری کوچک آبمیوه برداشت:"اگر بخوایی حموم کنی لباس تمیز میدم"
باز هم پسرک با لحن آرام جواب داد:"نیاز نیست!"و خنده ی سردی کرد: "منکه مبارزه نکردم "
بایبل از آشپزخانه خارج شد:"بهرحال از صبح علاف خیابونها شدی و..."
پیت با نزدیک شدن میزبان،راست نشست و حتی مثل بچه مدرسه ای
دستها را هم روی زانوهایش گذاشت:"علاف چی؟!"
بایبل مقابلش رسید و با تعجب به چشمان پرسشگر مهمانش خیره شد:"چه بدونم... رسیدی نیویورک و...کوله ت رو دزد زده و حتماً کلی دنبالش گشتی و..."بطری را به سمتش دراز کرد.
YOU ARE READING
Fight4u
Fanfictionداستان عشق آتشین میان بوکسوری که زندگیش متعلق بخودش نیست و جز مبارزه چاره ای ندارد با بیگانه ای غریب و زیبا که مهمان خانه و دلش میشود... زوج ها :بایبل بیلد - مایل آپو ژانر:رمانتیک - اسمات - اکشن