2

239 45 5
                                    


2

توجه هر دو به گوشه ی رختکن جلب شد.پسرک بیدار شده نشسته و آنها را تماشا میکرد!پارگی لبش سرخ مانده کبودی کمرنگی گوشه دهانش افتاده بود که شعاعش تا نزدیک گونه و چانه اش کشیده شده بود.بایبل از تماس چشمی هول کرد و دوباره رو به کمدش برگشت برعکس آپو با هیجان به سمتش راهی شد: "متاسفم بیدارت کردیم!"او هم به زبان تایلندی جوابش را داد.

پسرک دستپاچه تر شد:"این چه حرفیه!من...من مزاحمت ایجاد کردم ببخشید"

"ما بخاطر تو بحث نمیکردیم عزیزم!" آپو به پسرک رسید و کنارش نشست: "حالت خوبه؟درد نداری؟"

"نه خوبم!"

فک بایبل سفت شد.با این لحن و طرز صحبت آپو آشنایی داشت و می دانست به کجا ختم خواهد شد!با عجله تیشرت سیاهش را پوشید تا هر چه سریعتر آماده شده از آن جهنم بیرون بزند قبل از آنکه با حرف و حرکتی دخالت کند.

"تو واقعاً بیست و هشت سالته؟"آپو به نیم رخ پسرک که انگار از مرمر براق به زیبایی تراشیده شده بود خیره شد.

"بله!" اما نگاه پسرک روی وگاس بود و این آپو را عصبی میکرد.

"پس همسنیم!"آپو دستش را دراز کرد بلکه حواس او را به خود برگرداند: "منکه قبلاً خودمو معرفی کرده بودم...آپو هستم"

پسرک یک نگاه سرسری به صورت خندان آپو انداخت و دست داد: "یادمه!"

آپو فرصت نداد چشمان پسرک دوست داشتنی دوباره به سمت وگاس برگردد.

دست نرم او را فشرد و حتی کمی تکان داد:"پیت...درسته؟اسم تو هم پیت بود؟"

پسرک با اخم متفکر اما لبخند ساختگی بر چهره رو به او ماند:"بله!"

آپو کلافه از جوابهای کوتاه پیت دست او را به سمت خود کشید تا روی زانویش بگذارد:"نگفتی تو آمریکا چکار میکنی پیت؟چون از لهجه ات معلومه مدت زیادی نیست که اینجایی..."میخواست با دست دیگرش آنرا نوازش کند ولی پیت به آرامی دستش را بیرون کشید و حتی با چفت کردن زانوهایش نشان داد مایل به تماس بیشتر نیست.

"واس تحصیلات اومدم!"نگاهش دوباره به سمت حریف بوکسش که در ضلع روبرویی رختکن در حال حاضر شدن بود چرخید!

"به آمریکا؟!واو!" آپو خنده ی ساختگی کرد اما پیت حتی زحمت نگاه کردن هم نداد!آپو اجازه نداد سکوت حاکم شود.اینبار الکی غرش کرد:"پس دروغ گفتی که پول نداری! وگرنه یکی برای تحصیل بیاد اینجا معلومه..."

Fight4uWhere stories live. Discover now