27

109 24 1
                                    


با اینکه فاصله بوفه از قفس و رختکن زیاد بود باز هم می توانست کل باشگاه را از آن گوشه ببیند.در هر صورت فرقی هم نمیکرد! نگرانی اجازه نمیداد چشم از بیو بردارد.تنها آن مسافت کمک میکرد کسی متوجه حال ناجور او نشود و شاید قبل از نشان دادن هر عکس العمل احمقانه ای چند قدم بیشتر فرصت تحمل و فکر کردن پیدا کند!

آپو درحالیکه دستها را روی شانه های بیو گذاشته بود او را داخل رختکن خلوت هل داد.همان رختکن آشنایی که در آن بیو عاشق بایبل شده بود!

"زود باش عزیزم رییست منتظره مهارت هاتو ببینه"

بیو با عصبانیت شانه هایش را تکان داد تا آپو دستهاش را بردارد:"اون رییس من نیست!"

آپو روبرویش چرخید:"اگر قراره با وگاس باشی یعنی از این به بعد تحت حمایت مایل هستی و جزو اموال اون حساب میشی مثل خود وگاس!"

فک بیو سفت و دستهایش مشت شد.جواب منطقی گرفته بود اما باید حد و مرزهای خودش را همانجا مشخص می کرد تا آپو یا هرکس دیگری پا فراتر نگذارد!"من با وگاس نیستم!فقط یه مدت قراره باهاش زندگی کنم تا برای خودم کار و جا پیدا کنم بعدش از اینجا میرم!"

آپو با تاسف سرش را تکان داد:"اوه کوچولو!تو فکر کردی مایل میذاره بری؟"چشمان بیو گرد شد.آپو اینبار از روبرو دستها را روی شانه هایش گذاشت و سرش را جلو آورد تا آهسته تر ادامه بدهد:"گیرم مایل ولت کرد!وگاس عمراً بذاره از چنگش در بری!"

لحن و نگاه تیز آپو پر از صداقت و حقیقت بود.قلب بیو لرزید. نمی دانست باید از این احتمال خوشحال شود یا بترسد!"اما...اما چرا؟!"

آپو از سوال او بخنده افتاد:"تو چی فکر میکنی خوشگل؟!"و نیشگونی از چانه اش گرفت.بیو اخم کرد و آپو به سمت کمد خودش رفت:"درحالیکه اگر دعوت منو قبول می کردی می تونستی هر جا بخوایی بری!"

بیو گیج شده بود:"اما من جایی برای رفتن نداشتم"

آپو از کمد خودش برای مهمانشان دستکش و شورت برمیداشت "خب با من میموندی!من بهت پیشنهاد کار و جا دادم!هنوز هم

نمیدونم چرا ازم فرار کردی و رفتی بغل وگاس!"و خنده بدی کرد:"البته حدسش راحته!اینم روش مخ زنی اونه!با بی محلی کردن پسرا رو دنبال خودش میکشونه!"

بیو خنده ی از روی تعجب و حسادت کرد:"مخ زنی؟!یعنی چی؟! نمیفهمم!"

آپو همان شورت قرمز و دستکشهایی که روز اول به او داده بود برداشت و در کمدش را بست:"چی شد؟حسودی کردی؟"و به سمتش آمد و هر چه برداشته بود به سمت او گرفت:"نگران نباش تو اولین کسی هستی که تونسته نظرشو جلب کنه"

بیو با حرص وسایل را از دستش قاپید.دلش می خواست بگوید (خودم میدونم!) ولی بنابه گفته ی بایبل باید احتیاط میکردند که حالا میفهمید چه تذکر بجایی بود.

Fight4uDonde viven las historias. Descúbrelo ahora