36

88 19 3
                                    


شامپاین ها در گیلاسها ریخته شد و سیگارها روشن شد اما هنوز کسی جرات نداشت کلید صحبت را بزند.بعد از تذکرات مایل همه متوجه بودند جلسه چقدر جدی است و بهتر است برایش آماده باشند هر چند جاب هنوز هم ریز ریز به مزه ریختن ادامه میداد ولی حواس کسی به او و شوخی های بی مزه اش نبود تا اینکه مایل بعد از نوشیدن اولین لیوان و چند پک زدن به سیگارش بی مقدمه شروع کرد:"پلیس کلاب ویکتوری رو پلمپ کرده"لحظه ای سکوت کرد شاید کسی حرف و سوالی داشته باشد ولی همه با کنجکاوی منتظر شنیدن ادامه ماجرا و دلیل اهمیتش بودند.مایل هم متوجه شد و منظورش را رساند:"میشه گفت یکی از رقبای باشگاهمون رفته کنار ولی عین حال در معرض خطر هستیم"باز هم ساکت شد.اینبار بالاخره یکی پرسید:"چه خطری؟"

آپو هم اضافه کرد:"قضیه چیه مایل؟واضح حرف بزن"

مایل بالاخره راضی از جلب توجه همه،عقب ولو شد و به سیگارش پک طولانی زد تا زود جواب ندهد و رییس بودنش را دوباره یادآور شود."یه سری از قتل های ویکتوری لو رفته و از اونجایی که همیشه ما رو بعنوان دشمن خودشون می دیدند فکر می کنند کار ماست و مطمئنم برای تلافی کردن اونا هم ما رو لو میدند!"

اینبار هم توجه همه جلب شده بود هم دلیل جدیت مایل معلوم شده بود.تنها بیو بود که از شنیدن این حرفها گیج و شوکه بود. این نگرانی از لو رفتنشان نشان میداد خودشان هم این کاره بودند!

"میخوایی چکار کنی رییس؟"باس پرسید و همه در انتظار جواب به دهان مایل خیره شدند.مایل با افتخار دود را بیرون فوت کرد:"ما نمی تونیم باشگاه رو بطور ناگهانی و بی دلیل ببندیم پلیس بیشتر شک میکنه پس فعلاً مسابقات رو لغو می کنیم و بجاش بطور موقت میریم بالا و روی آموزشگاه تمرکز می کنیم"

سر تکان دادن پرافتخار همه نشان میداد از این تصمیم گیری عاقلانه ی مایل راضی هستند اما بیو هنوز هم متوجه کلیت ماجرا و نقطه نظر نهایی مایل نشده بود.بایبل برعکس بقیه نه به مایل نگاه میکرد نه به حرفهایش عکس العمل نشان میداد.همین که کنارش نشسته بود معذب بود و نگاهش روی میز بهم ریخته از تدارکات پذیرایی میچرخید.نمی خواست بدبین باشد اما به نوعی مطمئن بود این قضیه به ضرر او و حتی بیو تمام خواهد شد!

مایل سیگارش را نیمه سوخته درون زیرسیگاری رها کرد تا خاموش شود.بهرحال سیگار برگ را نمیشد یکجا تا آخر کشید! بجایش به آپو اشاره داد برایش نوشیدنی بریزد:"فعلاً مجبوریم کسایی رو که توی کار هستند پراکنده کنیم و خودمون زیرزمین رو پلمپ کنیم. شما تا مدتی که خطر رفع شه تو آموزشگاه کار می کنید... بدون جلب توجه!فهمیدید؟"

دوباره سرها به نشانه ی تایید تکان خورد.حتی بیو هم بی اختیار فقط از روی ترس سر تکان داد اما بایبل هنوز هم در فکر بود.مایل متوجه او شد:"تو و کارلوس مربیگری می کنین...مثل قبل امکان ثبت نام اعضای جدید رو باز میکنیم و..."مکث کرد.بایبل باور نمیکرد نتیجه به همین سادگی باشد ولی باز هم لبخند رضایتمندی زد و نفس راحتی کشید.این یعنی دیگر مجبور نبود مبارزه کند و خسته و زخمی با حس گناه و پشیمانی به خانه برگردد!

Fight4uWhere stories live. Discover now