31

89 19 3
                                    


انتظار داشت بیو برای خرید لااقل بخاطر بیرون رفتن و بودن با او کمی اشتیاق داشته باشد ولی نه تنها اینطور نبود بلکه بنظر می آمد حتی از این تصمیم ناراضی است بطوری که هنوز روی کاناپه ولو مانده بود درحالیکه بایبل انگار سرقرار میرفت حسابی بخودش رسیده و آماده جلوی در رسیده بود!

"پاشو دیگه مگه نمیریم خرید؟"

بیو روی شکم غلت زد تا بتواند از بالای سرش بایبل را نگاه کند: "چه نیازه؟همه چی توی خونه ات هست حتی دیشب یه مسواک نو توی کشوی روشویی پیدا کردم و استفاده کردم"

بایبل با تعجب دو قدم جلوتر آمد:"نمیشه که!لباسای من سایز تو نیست و اذیت میشی..."

بیو با جدیت لب خم کرد:"نه نمیشم!"

بایبل باز هم قدم برداشت:"حوله و لباس زیر و...بالاخره به وسایل شخصی نیاز داری"

بیو دوباره به پشت غلت زد و به سقف خیره شد:"فعلاً که نیاز ندارم"

بایبل گیج تر شد:"یا موبایل؟قرار بود برات یه خط و گوشی نو بخریم"

بیو دست انداخت و یکی از مجلات ماشین را صد بار تماشا کرده بود دوباره برداشت تا ورق بزند:"منکه جایی نمیرم گوشی لازمم بشه فوقش مال تو رو برمیدارم"

بایبل خود را جلوی تلویزیون رساند تا بتواند صورت بیو را ببیند: "تو چت شده؟من فکر میکردم واسه خرید عجله داشته باشی"

بیو از حضور بایبل خجالت کشید و بالاخره با تنبلی نشست.

"نمیدونم امروز انگار رو مودش نیستم!شاید هنوز مستم"و مجله را دوباره روی میز پرت کرد.

بایبل با کلافگی نفس گرفت:"نه نیستی!سه ساعت بیشتر از روی نوشیدنمون میگذره!"

بیو نمی توانست تا ابد نگاهش را بدزدد.سرش را بلند کرد و از نگاه اخموی بایبل کمی دستپاچه شد:"واجبه من بیام؟خودت برو یه چیزایی برام بخر خب!"

اخم بایبل تندتر شد:"من میخوام با هم وقت بگذرونیم وگرنه کشته مرده ی خرید کردن نیستم که!"

بیو از جواب بایبل خجالت کشید:"خب اینجام همش با هم هستیم و میتونیم حسابی باهم وقت بگذرونیم"و به تلویزیون خاموش پشت سر بایبل اشاره کرد:"یه فیلم باز می کنیم با کمی تنقلات و..."

بایبل حرفش را برید:"موضوع چیه بیو؟"

بیو دستش را پایین انداخت و فوتی کرد:"ماجرا رو که میدونی!از بیرون رفتن میترسم!اگر مامورای تیمارستان پیدام کنند..."

بایبل باز هم حرفش را برید:"مثل وقتی که برای خرید سوپ میرفتی کلاه و ماسک میزنی کسی نمی شناسدت!"

Fight4uWhere stories live. Discover now