-مامان من نمیخواممممم برمممم
-مینهی عزیزم وقت کلاس تموم شده اقای پارک باید برای کلاس بعدی اماده بشن...
دخترکوچولویی که به تازگی برای کلاس پیانو ثبت نام کرده بود و اشتیاق زیادی هم به کلاس ها نشون میداد مثل چند جلسه گذشته برای بیشتر موندن اصرار میکرد.
ناخودآگاه لبخندی زد و به دختر کوچولو با پیراهن گلگلیش
نزدیک شد. جلوی پاهاش زانو زد تا هم قد بشن.-مینهی کوچولو دوست داری پیش من بمونی؟
دختر بدون تردید سرش رو بالا و پایین کرد.
-خانم مون کلاس بعدی من کنسل شده اگه موردی نداشته باشه مینهی میتونه اینجا بمونه.
-اوه...مطمئنید؟
-مامان لطفااااااا
مینهی با تمام خواهشی که داشت به مادرش نگاه کرد. خانم مون با تردید نگاه از دخترش گرفت و به جیمین نگاه کرد و وقتی چهره مصمم و قاطعش رو دید به موندن مینهی رضایت داد.
-خیلی خب...ولی فقط نیم ساعت! باشه؟
دختر به سادگی قبول کرد و با اشتیاق به استاد پیانوش خیره شد. جیمین از روی زانوهاش بلند شد ، دست کوچیک مینهی رو تو دستش گرفت و رو به خانم مون کرد.
-نگران نباشید یکم با موش کوچولو گپ میزنیم شما تا اون موقع میتونید از اتاق استراحت یه نوشیدنی گرم بگیرید.
-ممنون اقای پارک...پس من دیگه میرم...مینهی استاد پارک و اذیت نکنی دخترم...
بعد از خارج شدن خانم مون مینهی با انرژی زیادی که داشت چند بار بالا و پایین پرید و پر ذوق گفت.
-استاد جیمین...میشه برام پیانو بزنی؟
جیمین درحالی که از لفظ "استاد جیمین" ته دلش ضعف رفته بود خنده آرومی کرد.
-بچه تو چرا انقدر شیرینی؟
مینهی لبخند بزرگی زد که ردیف دندون های یکی درمیونش
رو به نمایش گذاشت. بازیگوشانه به سمت جیمین رفت و کنارش روی نیمکت پیانو نشست. انگشتهای کوچیکش رو روی کلاویه ها کشید و از شنیدن صدای نتهای عجیبی که خلق کرده بود با لذت چشم بست.-مینهی دوست داری چی بشنوی؟
-یه قطعه از موزارت...
-کدومش؟
-فرقی نداره فقط موزارت باشه...
کمی فکر کرد تا قطعه مناسبی پیدا کنه. از اولین روزی که مینهی رو دیده بود از اطلاعات زیاد دختر درباره پیانو و پیانیست های معروف شگفتزده شده بود.مینهی فقط هشت سالش بود اما به قدری بااستعداد بود که جیمین ناخودآگاه منتظر روزهایی بود که با مینهی کلاس داشت.
به قطعه مورد علاقهاش فکر کرد و با نفس عمیقی انگشتهاش رو به نرمی روی کلاویهها قرار داد و چشمهاش رو بست. چند ثانیه مکث کرد تا تسلط و تمرکز کافی رو پیدا کنه.
YOU ARE READING
IKIGAI
Fanfiction𝙄𝙆𝙄𝙂𝘼𝙄 ژانر :عاشقانه/انگست/اسمات/رازآلود/اکشن زمان آپ : هر چهارشنبه ایکیگای من ، تو قرار بود دلیل من برای زندگی باشی قرار بود مکان امن من برای فرار از ترسهام باشی اما من ساده بودم. فکر میکردم عشق برای ما تا ابد کافیه. وقتی درحال التیام زخمها...