21-𝑪𝒂𝒓𝒆

289 58 49
                                    


[شش ماه بعد]

- جیمینی کجایی؟

به سختی لای پلک‌های خواب‌آلودش رو از هم باز کرد‌ اما نه
خیلی که نور آفتاب آزارش بده. میدونست که جونگکوک اینجاست اما سعی نکرد از تختش دل بکنه چون مطمئن بود که پسرک به زودی پیداش میکنه. صدای باز شدن در اتاق که به گوشش رسید ناخودآگاه لبخند ریزی زد و پلک‌هاشو رو هم گذاشت.

- پس اینجایی!

صدای جابه‌جا شدن چند تا وسیله رو شنید و بعد پسرک بهش روی تخت ملحق شد. دست‌های گرمش دور بدنش پیچیده شدن و بوسه های شیرینیش پشت گردنش نشستن.

- آه...چقدر دلم تنگ شده بود...

جونگکوک با صبر و حوصله به بوسیدنش ادامه داد. پشت گردن ، جایی بین موها‌ش ، شقیقه نبض دارش و گوشه‌ لب‌هاش ، هیچ کدوم از بوسه هاش درامون نموندن همین هم باعث بزرگ‌تر شدن لبخند پسر بزرگتر شد.

- نمیخوای چشمای قشنگتو باز کنی هیونگی؟ آخه این جوون خام بدجوری دلتنگه چشماته!

بدون اینکه چشم‌هاشو باز کنه تکون ریزی خورد تا گره دست‌های پسرکش باز بشه و بتونه به سمتش بچرخه. بوسه
بعدی روی نوک بینیش نشست. بالاخره چشم‌هاشو باز کرد و
از لای پلک‌های پف کرده‌اش به عزیزِ قلبش خیره شد.

- دیر کردی...

- من بی تقصیرم...مربی بهم چند تا سِت تنبیهی داد!

ناخودآگاه ابرو‌هاشو توهم کشید.

- تنبیه؟

دستی که بالا اومده بود تا موهای کوتاه شده جونگکوک رو نوازش کنه بین راه توسط پسرک گرفته شد و بوسه ها این بار دستی رو که جای بخیه‌های جدیدی داشت رو بوسه بارون کرد.

- اوهوم...فکر کنم چون چند روز تمرینو پیچوندم بهش برخورده!
- تو که گفتی کلاساتو نمیپیچونی کوک!

بوسه آخر رو کف دست جیمین کاشت و انگشت‌هاشون رو بهم گره زد.

- اون چند روز بعد عملت بود...نمیتونستم تنهات بزارم...

پسرک با لحن لوسی زمزمه کرد و دوباره حلقه دست‌هاشو
محکم تر کرد. جیمین رو به خووش چسبوند صورتش رو به سینه جیمین چسبوند و خودش رو پنهون کرد. جونگکوک چند ماهی میشد که باشگاه رفتن رو شروع کرده بود و تو همین مدت کم به قدری تمریناتش رو جدی گرفته بود که حالا میتونست به راحتی جیمین  رو از روی زمین بلند کنه و
روی شونه‌هاش بزاره و یا وقتی بغلش میکنه جیمین به خوبی میتونه عضلات سفت شده و قوی پسرک رو احساس کنه. اما گاهی وقت‌ها مثل همین حالا جونگکوک شبیه همون پسربچه‌ای میشد که روز اول داخل مارکت ملاقات کرده بود. مدت کمی گذشته بود اما پسرک از همه لحاظ تغییر کرده بود و دیگه کمتر توسط جیمین بچه خطاب میشد چون شاید هردو به این نتیجه رسیده بودن که این واژه دیگه در رابطه با جونگکوک معنایی نداره!

IKIGAIWhere stories live. Discover now