22-𝑴𝒚 𝒃𝒐𝒅𝒚...𝒎𝒚 𝒔𝒐𝒖𝒍

332 57 62
                                    

- لباسم چطوره؟

جرعه آخر از قهوه تازه دمی که جونگکوک تبحر خاصی تو درست کردنش داشت رو قورت داد و به سمت پسرک که جلوی ورودی آشپزخونه ایستاده بود چرخید. پیرهن سفید رنگ به علاوه شلوار پارچه‌ای مشکی رنگ که جونگکوک به تن کرده بود باعث شده بود حالت صورتش مردونه‌تر و همینطور
جذاب‌تر بنظر بیاد‌. ناخودآگاه نگاه از بالا به پایینی به دوست پسرش انداخت و زبونش رو روی لب‌هاش کشید.

- برای امشب انتخاب خوبیه ، اما...

ادامه حرفش رو خورد و چند قدم جلوتر رفت و طوری ایستاد که بدن‌هاشون مماس با همدیگه قرار بگیره. پسرک همچنان منتظر جواب بود اما جیمین چیز دیگه‌ای تو سرش داشت. انگشت اشاره‌اش رو بالا آورد و جایی روی یقه مرتب پسرکش کشید و آروم آروم انگشتش رو روی سینه تا روی ناف پایین کشید‌. میتونست به خوبی منقبض شدن عضلات پسرش رو احساس کنه و همین هم باعث شد که نیشخندی روی لب‌هاش شکل بگیره.

- اینطوری باعث میشی دلم بخواد برات روی زانو‌هام بشینم...عزیزم.
- اوه‌‌‌‌؟...شت...

جونگکوک با استرس و کمی شهوت بیدار شده توسط اون موجود شیرین خبیث به جیمینی که بنظر میرسید نقشه شومی تو سرش داره خیره موند. مقاومت در مقابل خواسته جیمین غیر ممکن بود پس فقط باید مثل یک پسر خوب ساکت میموند تا ببینه قراره چه بلایی سرش بیاره!

- از این ایده خوشت اومد؟ که بشینم رو زانوهام؟
-ه..هیونگ...ما باید نیم ساعت دیگه راه بیوفتیم... وای‌...جیمین‌..چیکار...

پسر بزرگتر بدون توجه به بهونه‌های جونگکوک روی زانو‌هاش نشست و از اون پایین به چشم‌های درشت شده پسرکش خیره موند. یکم شیطونی قبل اولین اجرا بد که نبود، نه؟

دستش رو بالا برد و با دستی که کمی میلرزید دکمه اول شلوار جونگکوک رو باز کرد. درست همون لحظه بود که انگشت‌های جونگکوک لا به لای موهاش خزیدن. نیشخند محوی روی لب‌هاش نقش بست و بوسه کوچیکی از روی شلوار به عضو پسرک زد.

- آه...باید یه لباس...لباس دیگه انتخاب میکردم نه؟

کمر شلوار جونگکوک رو پایین کشید و وقتی باکسر مشکی رنگ پسر پیش چشم‌هاش نمایان شد نیشخند پلیدی روی صورتش جا خوش کرد.

- مهم نبود چی بپوشی...به هرحال من قرار بود کاری کنم برام بیای!
- اوه؟...به..به چه مناسبت؟

جیمین از اون پایین ابرویی بالا انداخت و نیشخند جذابش رو بیشتر کش داد.
- چون پسر خوب‌ِ هیونگی؟ نمیدونم...فقط انجامش میدم...

وقتی لبه‌های باکسرش پایین تر کشیده شدن ناخودآگاه پلک‌هاش روی هم افتادن و کمرش رو به کابینت پشت سر تکیه داد. بوسه های جیمین از اطراف نافش شروع شدن و تا جایی روی وی لاینش ادامه پیدا کردن.
بوسه‌ها داغ و دلهره‌آور بودن طوری که نفسش رو بند میوردن و باعث پیدا شدن ناله‌های از روی لذتش میشد.

IKIGAITempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang