26-𝑫𝒂𝒓𝒌 𝒃𝒍𝒖𝒆

315 62 84
                                        

اوایل پاییز بود و به رسم هر سال خیابون های نیویورک خیس و بارون خورده بودن. خوشبختانه هوا انقدری سرد نشده بود که مجبور باشه با لباس‌های کلفت و سنگین بدنش رو بپوشونه و فقط هودی نازکی بالا تنه‌ عضله‌ایش رو پوشونده بود و کلاهش مانع ریختن قطرات کوچیک بارون روی موهاش میشد. هدفمند تو خیابان استون قدم میزد و سعی داشت با هدفونی که روی گوش‌هاش قرار داشت صدای بارون رو به نحوی خفه کنه.

امروز کم‌تر از روزهای قبل بی‌حس بود چون قرار بود دوست‌‌ قدیمیش رو بعد از مدت‌ها ببینه پس میتونست همون گرمای کمی که گاهی حسش میکرد رو امروز هم احساس کنه.

قدم‌هاش گاهی بیش از حد کند میشدن و دلیلش هم عابر‌های پیاده‌ای بودن که از کنارش میگذشتن.
طی شش سال گذشته یاد گرفته بود که محتاط باشه و به همه مشکوک ، عادت بدی بود اما تمام بدنش ناخودآگاه واکنش نشون میداد و مثل رباط برنامه‌ریزی شده عمل میکرد. مهم نبود چقدر تلاش کنه عادی باشه چون رفتار بدنش همیشه عجیب بودنش رو لو میداد.

بودن تو این شهر بزرگ و پر جمعیت شاید آرزوی کودکیش بود اما حالا فقط طوری تو خیابون‌های بارون خورده قدم میزد که انگار این کار رو تمام عمرش انجام داده.

کمی بعد جلوی ساختمان مورد نظرش ایستاد.کمی سرش رو بالا گرفت و به لامپ‌های نئونی طلایی رنگ که خاموش روشن میشدن خیره شد.

«گالری گولد استون»

-عوضی خودشیفته!

لبخند کوچیکی موقع گفتنش رو لب‌هاش شکل گرفت. در چوبی که رگه های طلایی رنگ داشت رو به داخل هل داد و وارد سالن شد. برای لحظه‌ای از دیزاین شکیل و باشکوهش حظ‌ برد و همون جا جلوی در خشکش زد.
کمتر از این هم از اون نقاش انتظار نداشت. اون همیشه یه اشراف زاده بود حتی وقتی تو سوپر مارکت عتیقه خانم مین کار میکرد!

این حقش بود که حالا بزرگترین گالری نقاشی رو داشته باشه چون به شخصه شاهد تلاش های نقاش کیم برای رسیدن به همچین موقعیتی بود.

-بچه خوشگل سئول راه گم کردی؟

صداش رو از کمی دور تر شنید. قدم هاش رو دنبال کرد و وقتی نگاهش به صورت مردبزرگتر رسید ناخودآگاه نفس عمیقی کشید. هیچ چیزی اندازه دیدن دوست قدیمی نمیتونست اون رو به گذشته پرتاب کنه و یادآوری گذشته فقط یک شخص رو جلوی چشم‌هاش میورد!

شخصی که تمام تار و پودش رو به قهقرا برده بود...

-بچه خوشگل سئول میتونه مهمون وی ای پی امشبت باشه؟
-عوضی دلم برات تنگ شده بود!

IKIGAIМесто, где живут истории. Откройте их для себя