♣︎ Part 9 ♣︎

853 110 99
                                    

جیسونگ یه هودی آبی روشن توی دستاش گرفته بود و داشت از بین شلوار هاش انتخاب میکرد. مینهو هودی توی دستای جیسونگ رو ازش گرفت و به کمد لباس هاش برگشدوند و به جاش یه هودی مشکی با شلوار جین مشکی به جیسونگ داد. پسرک لباش رو آویزون کرد و گفت : '' من اون آبیه رو دوست داشتم، هیونگ. ''

مینهو لپش رو کشید و گفت : '' جیسونگ، باید لباس های تیره رنگ بپوشیم تا کمترین توجه بهمون جلب بشه. ''

جیسونگ سرشو پایین انداخت و به روزی که به بوسان رفته بودن فکر کرد. مینهو و تمام افرادش سر تا پا مشکی پوشیده بودن. به سمت در قدم برداشت و به اتاق پدر و مادرش رفت و لباس هاش رو عوض کرد و به اتاقش برگشت. مینهو روی تختش نشسته بود و داشت با گوشیش کار میکرد. جلوی هیونگش ایستاد و گفت : '' من آمادم. ''

مینهو گوشیش رو داخل جیبش گذاشت و دست جیسونگ رو گرفت و با هم از خونه بیرون رفتن.

تو فاصله ی 500 متری از بندر، یه مال بود که طبقه ی آخرش، روف گاردن (roof garden) داشت. بعد از دو ساعتی رانندگی کردن، مینهو ماشینش رو داخل پارکینگ مال گذاشت و با جیسونگ به روف گاردن رفتن و روی یکی از میز های که دید خوبی به بندر داشت، نشستن . مینهو لوکیشن جایی که بودن رو برای پدرش فرستاد و به جیسونگ که داشت منوی غذا رو ورق میزد گفت : '' قراره چند نفر بیان اینجا و مراقبمون باشن. نترسیا، باشه؟ ''

جیسونگ سرشو بالا آورد و گفت : '' همونایی که تو بوسان هم بودن؟ ''

مینهو با سر تایید کرد و منتظر جیسونگ موند تا انتخاب کنه. چند دقیقه ی بعد، جیسونگ منو رو به مینهو داد و به ساعتش نگاه کرد و گفت : '' احتمالا الان کیجونگ و کیم میری و افرادشون رسیده باشن. '' و نگاهی به بندر انداخت. ماشین های گارد حفاظتی رئیس جمهور کنار هم دیگه پارک شده بودن. از این فاصله تشخیص چهره ها یکم سخت بود ولی میشد فهمید که اوضاع از چه قراره.

مینهو دست جیسونگ رو گرفت و گفت : '' تو چی میخوری؟ ''

جیسونگ همونطور که داشت به بندر نگاه میکرد گفت : '' شین رامیون. ''

مینهو گارسون رو صدا کرد و بهش گفت که براشون دو تا شین رامیون بیاره و به ساعتش نگاه کرد، 17:43. کمی استرس گرفته بود. دستگیری رئیس جمهور، اونم وقتی کیجونگ و افرادش اونجا بودن، مأموریت خطرناکی بود. با استرس به بندر خیره شد. چند دقیقه ای که گذشت، نیرو های پلیس به بندر هجوم بردن و طولی نکشید که رئیس جمهور رو دستگیر کردن و کشتی رو با همه ی اموال داخلش توقیف کردن. جیسونگ شوکه شده بود. نقشه ی رئیس جمهور و فرمانده ی ارتش چطوری لو رفته بود؟ به مینهو نگاه کرد و خیلی آروم پرسید : '' چطوری لو رفتن؟ ''

مینهو شونه هاشو بالا داد. صدای تلویزیونی که گوشه ی فضای رستوران نصب شده بود، توجهشون رو جلب کرد :

Revenant | از گور برخاستهDonde viven las historias. Descúbrelo ahora