بالاخره از گور برخاسته 30 کیلویی شدددد!
فصل سوم فن فیکشن تقدیم به شما 🤩
.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.
⏳️ Flashback ⌛️
صبح روز بعد جیسونگ و مینهو توی حیاط عمارت نشسته بودن و داشتن برای ماموریت عصر همون روز آماده میشدن. تاجر هوانگ یه معامله داشت و پسر ها قرار بود برای کمک بهش برن. سر و صدایی توی ورودی عمارت توجهشون رو به خودش جلب کرد.
فیلیکس همراه با یک نفر که دست هاش بسته بود و کیسه ی پارچه ای دور سرش بود تا جایی رو نبینه، داشت به سمتشون میومد.
وقتی به جلوی هیونگ کوچولوش رسید صداش کرد و گفت : '' ببین چه کسی رو برات آوردم. یه سوپرایز خیلی بزرگ. ''
جیسونگ به سمت فیلیکس قدم برداشت و پرسید : '' این کیه، لیکسی؟ ''
پسر کوچیکتر به پشت زانوی دختر ضربه ای زد و دختر جلوی جیسونگ روی زانوهاش افتاد. کیسه ی پارچه ای رو از روی سر دختر برداشت و جواب داد : '' بهش نگاه کن. مطمئنم میشناسیش. ''
جیسونگ دستش رو زیر چونه ی دختر گذاشت و سرش رو بالا داد و پرسید : '' چیشده که برنده ی مصاحبه ی استخدامی پلیس راهش به اینجا باز شده، خانم کیم مینیونگ؟ ''
دخترک اخمی کرد و جواب داد : '' به تو ربطی نداره که من کی هستم. تا به پلیس تحویلتون ندادم ولم کنید برم. ''
فیلیکس اسلحهاش رو روی شقیقه ی دختر گذاشت و گفت : '' این همون کسیه که لپ تاپت رو هک کرده بود. ''
جیسونگ ابروش رو بالا داد و دستش رو داخل جیبش برد و همینطور که مشغول در آوردن چیزی بود، رو به روی دختر نشست و پرسید : '' سگ وفادار چوی کیجونگ توی دست های منه؟ کی فکرش رو میکرد؟ برای اطلاعات اشتباهی که من عمدا توی لپ تاپم مینوشتم و تو اون هارو با افتخار به رئیست میدادی، چه جایزه ای گرفتی؟ ''
دختر جواب داد : '' چوی کیجونگ رئیس منه و من حتی بعد از مرگش هم بهش وفادار میمونم. من همه چیزم رو از اون دارم. '' و سرش رو بالا آورد و به جیسونگ نگاه کرد و وقتی که دید جیسونگ داره ازش فیلم میگیره جا خورد.
جیسونگ ضبط فیلمش رو متوقف کرد و گفت : '' آخی، من خیلی متاسفم. به زودی تو ام به ملاقات رئیست میری. '' و بعد به فیلیکس اشاره کرد و گفت : '' ببریدش و جلوی فرماندهی پلیس کره ولش کنین. اون یه مجرم تحت تعقیبه. ''
.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.
وقتی دختر رو با دست های بسته جلوی فرماندهی پلیس سئول رها کردن و به عمارت برگشتن، پلیس کشیکی که جلوی در ایستاده بود به سمتش رفت و وقتی چهره اش رو دید رو به بقیه ی همکار هاش داد زد : '' این همون مجرم تحت تعقیب، کیم مینیونگه. همون که اون خبرنگار ناشناس فیلم اعترافش رو توی سایتش گذاشت. '' و دختر رو از روی زمین بلند کرد و به داخل ساختمون فرماندهی رفت.
ESTÁS LEYENDO
Revenant | از گور برخاسته
Fanfic+ : تو کی هستی لینو؟ × : فعلا برای دونستنش زوده. سوال دیگه ای بپرس. + : هر سوالی بخوام ازت بپرسم باید در ازاش چیزی بپردازم؟ × : بله آقای پلیس. هر چیزی بهایی داره. انقدر هم نلرز. من قرار نیست بکشمت. البته اگه خطایی ازت سر نزنه. main ship : minsung si...