♣︎ Part 21 ♣︎

629 89 45
                                    

جیسونگ قبل از اینکه لباسش رو بپوشه به گردنش از نزدیک نگاهی انداخت. رد قرمز بوسه های مینهو روی بدنش مونده بود و کیس مارک هایی ‌که رفته رفته تیره تر میشدن روی پوست روشنش خودنمایی میکردن.

با یادآوری بوسه های مینهو لبخندی روی لبش اومد. لباسش رو پوشید و گوشیش رو برداشت از اتاق بیرون رفت.

به اتاق نشیمن که رسید، مینهو و چان و چانگبین رو دید که دارن با صدای بلند برای هم کُری میخونن. جیسونگ به سمتشون رفت و کنار مینهو نشست.

چانگبین به جلو خم شد و گفت : '' راهت رو گم کردی، کوچولو؟ اینجا زمین بازی نیست. به بزرگترت بگو تا بیاد و ببرت پارک. ''

جیسونگ پوزخندی زد و گفت : '' ببخشید، آجوشی. این حرفتون رو یادم میمونه. وقتی که باختین از خجالتتون در میام. ''

چان ورق های پاسور رو بین همه پخش کرد. جیسونگ به مینهو نگاه کرد و گفت : '' من این بازی رو بلد نیستم، هیونگ. ''

مینهو لبخندی زد و شروع کرد به توضیح دادن قوانین برای جیسونگ. همون موقع چان با آرنجش آروم به پهلوی چانگبین زد و دستش رو جلوی دهنش گرفت و آروم گفت : '' بهت گفتم داره تو اتاقشون یه اتفاق هایی میفته. گردن جیسونگ رو ببین. ''

چانگبین وانمود کرد که داره کارت هاش رو توی دستش میچینه و یواشکی به جیسونگ نگاهی انداخت. وقتی مارک های روی گردن جیسونگ رو دید به چان نگاهی کرد و دستشو جلوی چان گرفت و گفت : '' های فایو. ''

چان خندید به دستش زد و هر دو خندیدن. مینهو سرش رو بالا آورد و بهشون نگاه کرد و پرسید : '' شما دوتا دارین نقشه میکشین؟ ''

چان خندید و دست هاش رو به نشونه ی نه تکون داد و جواب داد : '' چانگبین یه چیز خنده دار گفت، همین. ''

مینهو قبول نکرد و گفت : '' نه، من و جیسونگ یه تیمیم و شما دو تا هم با نقشه ای که کشیدین، خوش باشین. '' و یکی از کارت هاش رو روی میز انداخت و بازی رو شروع کرد.

چند دقیقه ی بعد مینهو با صدای بلند داد زد : '' یههه! همینه! هیچکدومتون نمیتونین لی مینهو رو شکست بدین. ''

خواهر چانگبین که تازه از سر یک پروژه ی فیلم برداری برگشته بود، به سمتشون اومد و به چانگبین نگاهی کرد و پرسید : '' نتیجه چی شد، بینی؟ ''

چانبین اخمی کرد و جواب داد : '' مینهو و جیسونگ بردن و ما باختیم، نونا. ''

چونگها کنار برادرش نشست و گفت : '' بهت گفتم که با این گربه شرط نبندی. '' و بعد به مینهو که داشت تاینی میرقصید، خندید.

جیسونگ دست مینهو رو گرفت و قبل از اینکه به اتاق پدر و مادرش بره گفت : '' من فردا ناهار کیمباپ، کیمچی و برنج سرخ شده، آیس آمریکانو، چیز کیک، دبل چیز برگر، پیتزا ی پپرونی، موچی، سوشی و بستنی وانیلی و شکلاتی میخوام. ''

Revenant | از گور برخاستهDonde viven las historias. Descúbrelo ahora