♣︎ Part 14 ♣︎

717 109 116
                                    

جیسونگ با چشم های درشت شده از تعجب از مینهو پرسید : '' هیونگ این یارو خیلی پولداره. چطوری ممکنه؟ با در آمد ماهیاش میتونه چند تا خونه بخره. ''

مینهو لیوان قهوه‌ش رو روی میز گذاشت و گفت : '' اون ها چند نسلی هست که تاجرن. تاجر هوانگ یکی از هم پیمان های پدرمه. ما ازشون محافظت میکنیم و اون ها هم در ازاش به ما توی جا به جایی محموله ها کمک میکنن. ''

جیسونگ سرش رو تکون داد و گفت : '' همونجوری که من بهت اطلاعات میدم و تو ام از من محافظت میکنی. ''

مینهو یه تیکه از وافلی که سفارش داده بودن رو توی دهنش گذاشت و گفت : '' من و تو خیلی از تاجر هوانگ و پدرم نزدیک تریم. ''

جیسونگ لبخندی زد و هندزفریش رو به لپ تاپش وصل کرد و یه گوشش رو به مینهو داد و گفت : '' وسط یه معاملست. بیا گوش بدیم. خوش میگذره. ''

مینهو صندلیش رو به جیسونگ نزدیک تر کرد و گوشی هندزفری رو توی گوشش گذاشت.

" بله، آقای لیم. میدونم این معامله برام خیلی سود خواهد داشت ولی متاسفم. نمیتونم باهاتون همکاری کنم. ''

صدای کوبیده شدن مشتی روی میز اومد و یک نفر دیگه شروع به صحبت کرد :

" هوانگ، من میدونم تو آدم احمقی نیستی. چرا داری همچین سودی رو از دست میدی؟ ''

" متاسفم ولی من تنهایی کار نمیکنم. هم پیمان هایی دارم که از سودم برام مهم ترن. ''

صدای خنده ی مرد اتاق رو پر کرد :

'' هزینه ی همکاری باهات واقعا بالاست، هوانگ. اسم پسرت هیونجینه. درسته؟ من دخترم رو به ازدواج پسرت در میارم. اینجوری پسرت عضوی از ما میشه. ''

هوانگ بدون کوچکترین مکثی جواب داد : '' متاسفم آقای لیم. من نمیتونم به مینهیوک خیانت کنم. شما و دخترتون، لیم یونمی، به اندازه ی کافی بای من مشکلات درست کردین.''

مرد عصبانی شد و داد زد :

" چرا هر جا میخوام برم، قبل از من لی مینهیوک اونجا لونه درست کرده. ''

تاجر هوانگ از جاش بلند شد و گفت :

'' چون خونواده ی لی باید از خودش در برابر مافیای جین محافظت کنه. مینهیوک با کسی هم پیمان میشه که براش سود داشته باشه و در ازاش ازشون محافظت میکنه. برعکس شما که هم پیمان هاتون رو بعد از یه مدت دور میریزین. من دیگه اینجا کاری ندارم. بهتون توصیه میکنم که با مینهیوک درگیر نشین. البته اگر آرزوی مرگ دارین، من جلوتون رو نمیگیرم. ''

و صدای باز و بسته شدن در اتاق اومد.

جیسونگ صدا رو قطع کرد و به مینهو نگاه کرد و با خنده پرسید : '' وفاداری تاجر هوانگ به پدرت فوق العادست. اون لیم کی بود؟ ''

Revenant | از گور برخاستهDove le storie prendono vita. Scoprilo ora