♣︎ Part 50 ♣︎ last part

727 64 96
                                    

در شرف 10 کیلویی شدننننن! 🤩

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

در شرف 10 کیلویی شدننننن! 🤩

و همینطور رنک سه هشتگ مینسونگ

بقیه ی تگ ها توی دیسکریبشن داستان هست برید موفقیت های داستان رو ببینین 😆🤩

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

بقیه ی تگ ها توی دیسکریبشن داستان هست برید موفقیت های داستان رو ببینین 😆🤩

قبل از اینکه جیسونگ روی زمین بیفته، مینهو گرفتش و تکیه‌اش رو روی بدن خودش انداخت و پرسید : '' جیسونگی، حالت خوبه؟ ''

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

قبل از اینکه جیسونگ روی زمین بیفته، مینهو گرفتش و تکیه‌اش رو روی بدن خودش انداخت و پرسید : '' جیسونگی، حالت خوبه؟ ''

وقتی جوابی از پسرک نشنید، یک دستش رو روی صورتش گذاشت و همینطور که گونه‌اش رو نوازش میکرد پرسید : '' صدام رو میشنوی، جیسونگی من؟ حالت خوبه؟ ''

باز هم پسرک جوابی نداد. مینهو روی زمین نشست و آروم جیسونگ رو توی بغلش خوابوند و تنفس و ضربان قلبش رو چک کرد.

ضربان قلب پسرک خیلی آروم بود و به وضوح داشت تا جایی که توان داشت برای نفس کشیدن تلاش میکرد.

پسر بزرگتر رلیور دوست پسرش رو از جیبش بیرون آورد و برای جیسونگ دو تا پمپ زد.

هانبین بعد از اینکه دستش رو باز کردن، سریع به سمت مینهو رفت و گفت : '' این آتیش بازی ای که جیسونگ درست کرده، برای ما هایی که آسم هم نداریم ضرر داره. شما دو تا زودتر برین خونه. '' و بعد رو به روی مینهو روی زمین نشست و تنفس جیسونگ رو چک کرد و گفت : '' با بغلت حالش خوب میشه، نیازی نیست به بیمارستان عمارت ببریش. ''

Revenant | از گور برخاستهOnde histórias criam vida. Descubra agora