♥️ Part 20 ♥️

738 97 107
                                    

چشم های هر دو پسر به چراغ کنار جاده دوخته شده بود. به محض اینکه چراغ سبز شد، مینهو پاش رو روی پدال گاز فشار داد. سرعت واکنش های مینهو فوق‌العاده بود. توی کسری از ثانیه ماهیچه هاش رو تکون میداد. جیسونگ از ترس چشم هاش رو بسته بود و هر چند لحظه یه بار به زور زیرچشمی به مینهو نگاهی مینداخت. پسر بزرگتر در آرامش کامل بود. انگار نه انگار که عقربه ی سرعت ماشین داشت یواش یواش از 200 کیلومتر بر ساعت رد میشد.

از سه دوری که باید دور مسیر مسابقه زده میشد، مینهو یک دورش رو زده بود و در شرف شروع کرد دور دوم بود که یه ماشین از سمت خودش به ماشینش کوبید. ماشینشون از حریم جاده خارج شد و به قسمت خاکی کنار جاده رفت و سه تا ماشین ازش جلو زدن.

مینهو به جیسونگ نگاهی کرد و پرسید : '' حالت خوبه؟ ''

جیسونگ که از ترس داشت میلرزید به زور چشم هاش رو باز کرد و جواب داد : '' از طرف صندلی تو بهمون زدن. من باید از تو بپرسم که حالت خوبه یا نه. ''

مینهو دستش رو توی موهای جیسونگ برد و اون ها رو به هم ریخت و بعد فرمون رو چرخوند و دوباره وارد مسیر شد. با اخم گفت : '' فکر کردین میتونین اینجوری از دست مینهو راحت بشین؟ ''

جیسونگ تعجب کرد که چطوری اون برخورد هیچ تاثیری توی عملکرد ماشین نداشته و فقط شیشه ی طرف مینهو شکسته بود.

مینهو از یکی از ماشین ها سبقت گرفت و قبل از اینکه دنده رو عوض کنه گفت : '' آماده ی سوپرایز باش، جیسونگ. '' و دنده رو عوض کرد و پاش رو محکم روی پدال گاز کوبید و از دو ماشین دیگه هم سبقت گرفت و بعد از آخرین دور نفر اول مسابقه شد.

ماشین رو کنار جاده پارک کرد و از زیر صندلیش سه تا تفنگ و دو تا خشاب بیرون آورد و هر دو توی کمر شلوارشون جاشون دادن. الان هر کدوم دو تا تفنگ و یه خشاب زاپاس داشتن. مینهو از ماشین پیاده شد و نگاهی به بدنه ی ماشین انداخت.

جیسونگ از ماشین پیاده شد و پیش مینهو رفت و همینطور که نقطه به نقطه ی بدن هیونگشو چک میکرد با صدای لرزون پرسید : '' مینهو هیونگ، حالت خوبه؟ آسیب ندیدی؟ میتونی راحت وایسی؟ میخوای به من تکیه بدی؟ ''

مینهو جیسونگ رو توی آغوشش گرفت و همینطور که پشتش رو نوازش میکرد گفت : '' من حالم خوبه. باید ممنون پدرم باشیم که ماشین هارو با بدنه ی سفارشی میخره. '' و از گوشه ی چشم نگاهی به پشت سرش انداخت.

رفتار بقیه طبیعی نبود. تعدادشون از حد طبیعی بیشتر بود. چرا کنار هر کدوم از شرکت کننده ها باید چند تا آدم گنده و مسلح وایساده باشه؟

مینهو برگشت و رو به بقیه وایساد و جیسونگ رو به پشت سر خودش کشید. جینیونگ با اسلحه ای که دستش گرفته بود به مینهو نزدیک شد و گفت : '' لینو، تبریک میگم. هر کسی نمیتونه یه شبه یک میلیون دلار در بیاره. '' و به سمت مینهو نشونه گرفت و ادامه داد : '' اگه اینجا بمیرین، هیچ وقت کسی جنازتون رو پیدا نمیکنه. به پشت سرم نگاه کن. میتونی در برابر اون همه آدم وایسی؟ ''

Revenant | از گور برخاستهOnde histórias criam vida. Descubra agora