10:"نگاه کریستالی"🖤🥀

779 79 60
                                    


به چشمای ‌نافذ و پر صلابت مرد مقابلش خیره شد به هر سختی که بود مقاومت میکرد تا عمارتو بر سر جئون ووهان و اطرافیانش خراب نکنه ؛ قلبش درد میگرفت با تصور اینکه خواهرش تو این عمارت بوده و معلوم نیست چه بلایی سرش اوردن.
با تصور اینکه مردس یا زنده!.....
راحت و اروم ‌مرده یا عذاب کشیده؟
اگه مرده جسدش کجا خاک شده ؟ یا اگه زندس دقیقا کجاس؟
یعنی جسدشو زیر خاک‌ دفن کردن؟ نکنه دفنش نکنن روحش اروم نگیره؟
این فکر و تصورای ترسناک مرگ خواهرش باعث‌ دیوونگیش میشد .

همه اینا داشت از درون ویرونش میکرد ولی چرا هنوز لابه لای افکارش به چشمای معصوم،نگاه شیشه ایه و شیطون جونگکوک فکر میکرد ؟؟
خودشم از دست افکارش به ستوه اومده بود؛واقعا نمیدونست مشکل دقیقا چیه یا چه مرگشه چرا باید نگاههای تبدارِ اون ‌پسر همش ‌جلو چشماش باشه.

با بحرف اومدن ووهان دستاش مشت شد و با خشمی که دستای مشت شدشو به لرزه در میاورد بهش خیره شد:
_به این مهمونی میرین و مکان و زمان معامله رو تعیین میکنین و بدون هیچ دردسری برمیگردین.....مفهومه؟
یادتون نره این معامله برامون‌خیلی مهمه !

رز سفید خونین🥀🖤BLOODY WHITE ROSEWhere stories live. Discover now