17:"اونجوری نگام نکن "🖤🥀

778 64 107
                                    

با اولین قدمی که رو به جلو گذاشت خالی کردن زیر زانوهاشو حس کرد حتی از شدت ضعف نمیتونست سرپا بمونه ولی دیگه صبر و تحملش سر اومده بود.

این بازی دیگه زیادی داشت کش میومد هر جور که شده باید مرد مقابلشو نسبت به خودش نرم میکرد، این گارد مزخرفِ سفت و سختشو باید نسبت به خودش میشکست.

پس به ارومی درحالی که لب خشک شدشو ‌زبون میزد تا خیسشون کنه بهش نزدیکتر شد و سعی کرد با نگاه پر حسی به چشمای سرد و خشک مرد مقابلش خیر بشه.

در حالیکه هنوز هم مغزش از شدت مصرف الكل و کوکائین خالی شده بود به نزدیکتر شدن بهش ادامه داد و‌ مقابل پاهاش قرار گرفت:
_وی بسه لطفا!.....میدونی که میخوامت!

به ارومی از بین لبهاش زمزمه کرد و پیشونی داغشو به پیشونی تهیونگ چسبوند.

با برخورد بالاتنه برهنه جونگکوک به تنش تکون ریزی خورد و حین اینکه ملتمس به چشمای تیله ایش خیره میشد به آرومی با صدایی خشداری تو صورتش لب زد:
_منو ...دوباره دیوونه....نکن جونگکوک!
با نگاه بیحال و‌ چشمای خمارِ پر شهوت به لبای صورتی رنگ تهیونگ زل زد و دستشو به ارومی به عضوش رسوند و‌ با چنگ زدنش بی طاقت تر از قبل تخس جوابشو داد:
_دیوونه بشی....چی میشه مثلا؟؟؟میخوام بدونم.

رز سفید خونین🥀🖤BLOODY WHITE ROSEWhere stories live. Discover now