3 :"کورس ماشین"🖤🥀

947 89 51
                                    



«ساعت23 شب عمارت جئون»

جلوی جمعی از کلکسیون ماشینای گرون قیمتشون ایستاده بود با انتخاب فراری قرمز رنگش نشست داخلش و به تهیونگ اشاره کرد تا اونم بشینه .

تهیونگ یه نگاه کوتاه به لباسای اسپرتش انداخت که جونگکوک‌ تأکید کرده بود نباید لباس رسمی بپوشه و حالا بیشتر کنجکاو شده بود تا بفهمه قراره کجا برن. نشست داخل ماشین و نگاه مختصری به تیپ اسپرت جونگکوک انداخت پلیور بافت مردانه با کت چرم و شلوار زاپدار مشکی ، با تکه ای از چتریایی که انداخته بود جلوی صورت بی نقصش به معنای واقعی کلمه میدرخشید.

_زیادی جذابم‌نه!؟؟؟
با صدای پر تمسخر و خودشیفته کوک به خودش اومد
_با این لباسا کجا قراره بریم ؟؟
و این تهیونگ بود که خیلی ماهرانه بحث و عوض کرد، مجبور به جواب دادن بهش نبود.

با زدن استارت ماشین صدای پر صلابتش تو‌ماشین پیچید :
_عجله نکن بیب! بزودی میفهمی.

تقریبا بعد 40 دقیقه که به مقصد نامعلوم راه افتاده بودن ماشینو جلوی ورودی پیست نگه داشت بعد بوق های ممتد نگهبان براشون درو باز کرد .
همینکه وارد پیست شدن چشمش به جمعی از دختر‌پسرای خوشگذرون افتاد.
الان فهمید برا چی اینوقت شب اومده بودن اینجاا پیستِ "کورس ماشین" از دور هم تابلو‌بود چخبره .
اومده بوده خوش گذرونی میدونست جئون جونگکوک فردیه که زیاد اهل خوش‌گذرونیه اینو از پارتی ها و نایت کلاب هایی که میرفت معلوم بود ، براش سوال بود که اون ‌اونجا چیکار میکنه .

با برگشتن به طرف تهیونگ ‌گفت:
_دوتا اسلحه تو ماشینه....زیر صندلیت جاسازی شده برشدار.
و با نیشخند ادامه داد:
_بدجور احتیاجمون‌میشه!

بعد حرفش از ماشین پیاده شد همینکه درِ ماشینو ‌باز کرد دخترای نیمه لخت با جیغ و‌ داد از دست جئون گرفتن و کشیدنش بیرون بردنش طرف جمع،  جونگکوکم‌ تمام ‌مدت لبخند شادی نشونده بود رو لباش و‌ از اینکه مرکز توجهشون بود داشت فیض میبرد.

تهیونگ که دید ول کنش نیستن با خشم در حالی که داشت زیرلب غرر میزد دوتا کلت خوش دست کمری از زیر صندلی که چسبیده بود بهش ‌دراورد‌ و پشت لباس اسپرتش جاسازی کرد، جونگکوکم که انگار حتی یادش رفته بود ی‌ِنفر به اسم والنتین‌و‌ با خودش اورده تا به جمعِ دوستاش اشنا کنه .

در ماشینو بست و با پرستیژ خاصی به ماشین تکیه داد و زیرسیگارشو اتیش زد.

با صدای جیغ حیرت انگیز یکی از دخترا توجه بقیه هم به والنتین جلب شد و دخترای نیمه لخت هول با دیدن والنتین که زیباییش هر بییننده ای رو حیرت زده میکرد حمله کردن سمتش و شروع کردن به مالوندن خودشون به تهیونگ که با انزجار خودشو کشید کنار ولی مگه میتونست فرار کنه از دستشون؟
_گاایز بکشین کنار بلعیدین دوستمو! بذارین اول معرفیش کنم......والنتین دوست جدیدم .
همزمان که داشت معرفیش میکرد کنارش ایستاد و یکی از دستاشو صمیمانه انداخت دور شونه تهیونگ .
تهیونگ شوکه به صورت جئون خیره شده بود حتی پلکم نمیزد باورش نمیشد اونو دوست نزدیک‌ِ خودش معرفی کرده و دستشو انداخته دور شونش جوری بهش چسبیده‌ بود که حتی از روی لباس گرمای فاکی بدنشو حس میکرد .

رز سفید خونین🥀🖤BLOODY WHITE ROSEDonde viven las historias. Descúbrelo ahora