22:"استیمادو"🖤🥀

866 75 159
                                    



انقدر به بغل کشیده شدنش توسط جونگکوک ناگهانی بود که خودشم ‌نفهمید کی پشتش از دیوار جدا شد و تو آغوش دلتنگش فرو‌رفت .

داشت جون‌ میداد تا دستشو بلند کنه و‌ دور کمر باریکش حلقه کنه یا عطر گرم دلگرمش و جوری عمیق نفس بکشه که تا ابد داخل سینش حبس کنه.....ولی نمیتونست !

هر لحظه با یادآوری احساسات جونگکوک به خودش ؛ تصویر خواهر و آیانش جلوی چشماش نمایان میشد، و‌ هر دفعه شرمگین به خودش تشر میز تا احساساتشو خاموش کنه.

لحظه ای با ارامش پلک روی هم‌ گذاشت و دستایی که به وضوح بی قرار بودن و کنار بدنش مشت کرد .

یونگی با ابروهایی بالا رفته و جیمین با حیرت به ری اکشنه جونگکوک خیره بودن؛ شاید اینکه فکر‌ میکرد بعد اتفاقی که بینشون افتاد جونگکوک دیگه از اینهمه توجه به تهیونگ دست میکشه اشتباه بوده، انگار‌ حتی بیشتر از قبل مجنون بنظر میرسید.

تنها چیزیکه بنظر میومد عوض نشده احساسات تهیونگ نسبت به کوک بود ،ولی بعد اون شب هیچی جوریکه فکر میکردن پیش نرفته بود و تهیونگ چندین شب بدون اینکه خواب به چشماش بیاد به جونگکوک ‌و احساسات واقعیش نسبت بهش فکر کرده بود.

رز سفید خونین🥀🖤BLOODY WHITE ROSEDonde viven las historias. Descúbrelo ahora