33:"پاپی هورنی "🖤🥀

702 66 151
                                    


جونگکوک ‌نیم خیز شد و با چشمایی گرد به تهیونگ که بازوشو ‌گرفته تو دستش و فشار میداد زل زد.

ویرا چند قدمی ‌جلوتر ‌اومد‌ ، همینطور که‌ کتشو‌ درمیاورد انداخت روی کاناپه داخل اتاق و کراواتشو شل کرد.

با ایستادن جلوی تخت از یقه کوک گرفت و با شدت کشیدش که بهت زده از تخت پایین پرید .

بدون اینکه بهش اجازه هضم موقعیتشو بده بطرف دیوار هلش داد و با کوبیدن پشت کمرش به دیوار گردنشو زیر دستش فشرد.

جونگکوک درحالیکه کاملا جا خورده بود و حس خفگی میکرد به دستش کوبید تا از خودش جدا کنه ، ولی زورش نرسید.

ویرا با ابروهایی گره خورده خشمگین لب زد:
_مگه بهت اخطار ندادم جونگکوک!

_دا ... داری ...خف...خفم ..میک-..

به سختی  کلمات از بین لبهاش درحالیکه برای ذره ای بلعیدن هوا باز و بسته میشد بیرون پرید که تهیونگ زودتر دست جنبید و دوید تا جداشون کنه.

از‌ یقه ویرا گرفت و‌ با شدت پرتش کرد عقب که ویرا برای حفظ تعادلش چند گامی تلو‌ خورد.

جونگکوک همین حین هوارو با دم عمیق به ریه هاش فرستاد و سرفه کنان به گلوش چنگ زد.

رز سفید خونین🥀🖤BLOODY WHITE ROSEDove le storie prendono vita. Scoprilo ora