جونگکوک با ذهنی بهم ریخته نفس عمیق و کلافه ای کشید.
طره های نازک و بلنده تهیونگ رو از روی پیشونیش کنار زده و دستی به صورتش کشید ، همزمان خیلی نرم با سرِ انگشتاش نازش کرد .تقریبا یک ساعتی میشد که توی اتاق روی تخت بدون هیچ حرفی نشسته بودن و حتی صدای نفس هاشونم بزور شنیده میشد.
تهیونگ بدون هیچ حرفی فقط سرش رو روی پای جونگکوک گذاشته و بی حس به رو به روش خیره شده بود و جونگکوک بود که تمام مدت دست از نوازش کردن موهای تهیونگ برنداشته بود .تا جایی که پلکای سنگینش بعد از زمان طولانیی روی هم افتاد و به خواب عمیقی فرو رفت.
جونگکوک بالشتی برداشته و با بلند کردن سرش ، زیر سرِ تهیونگ گذاشت و پای بخواب رفتش رو کنار کشید.
با کشیدنِ رو تختی رویِ جسم جمع شده تهیونگ ،از اتاق بیرون زد که با سویو رو به رو شد و زل زد بهش :
_اینجا چیکار میکنی مامان؟
_حرف دارم باهات.
دستگیره در رو ول کرد و دستاش رو داخل جیبش فرو برد:
_اه خوب شد اومدی ، ازت چندتا سوال داشتم.
_منم همینطور.
أنت تقرأ
رز سفید خونین🥀🖤BLOODY WHITE ROSE
قصص عامةژانر:اکشن،مافیایی،عاشقانه،اسمات،معمایی،هیجان انگیز کاپل:"ویکوک"مایل به ورس" ، یونمین" خلاصه:جئون جونگ کوک ، پسر بزرگترین رئیس باند مافیای کره که عاشق تک تیرانداز ماهرش کیم تهیوونگ میشه..... بازرس کیم تهیونگی که برای انتقام خواهر به قتل رسیدش توسط اد...