21:"توعه لعنتی....."🖤🥀

832 85 147
                                    

مقابل پنجره قدی اتاقش متفکر به سئول غرق در تاریکی خیره شد، کلافه با شنیدن صدای جیغای ضعیفِ دوباره دختره راهشو بسمت دیوار کج کرد و دستشو روی دکمه ی مخفیِ دیوار کشید که به لطف حسگر درهای ورودی اتاق ممنوعش باز شد .

با گذاشتن سیگاری لا به لای لبهاش با ارامش و قدمای پر صلابت وارد اتاق شد و بدون اینکه توجهی به بالا تنه لختش بده رو به روی دخترکه بسته شده روی میز ایستاد.

دخترک با حس صدای باز شدن در پلکای خیسش با شدت از هم فاصله گرفت و با گریه به چهره بی حس و سردِ مرد مغرور خیره شد .

اصلا فکرشم نمیکرد بخاطر اینکه به یه مرد نزدیک شده بود اینجوری تنبیه و شکنجه بشه .

به قدمای سنگین و محکمش که ‌دورش چرخ میزد زل زد و سرشو برای اینکه دید بهتری بهش داشته باشه کمی بالا گرفت و شروع کرد به التماس کردن:
_توروخدا دست از سرم بردار؛ بازم کن برم.....لطفااا .
بدنبال حرفش صدای گریش بالا گرفت.

جونگکوک دست پیش برد و بدون اهمیتی به لخت بودن‌دخترک بده ؛ با دیدن نگاه درد کشیدش چونه نرم و ظریفش و داخل دستش گرفت ، جوری محکم با انگشتای قدرتمندش فشارش داد که هرآن حس میکرد چونش از شدت فشار قراره بین انگشتاش خورد بشه.

رز سفید خونین🥀🖤BLOODY WHITE ROSEWhere stories live. Discover now