بعد جابه جایی مواد به انبارِ مخفی دور هم تو اتاق جلسه نشسته بودن و همشون بی قرار بنظر میرسیدن .
_متوجهی بری تو عمارت جاشوآ چه بلایی سرت میاد جونگکوک؟ عقلتو از دست دادی پسررر؟؟؟
با شنیدن صدای بلند و فریاد گونه ویرا کلافه موهای ریخته شده رو پیشونیشو کنار زد که زخم کوچک و تقریبا عمیق گوشه ابروش از چشم تهیونگ دور نموند :
_تمومش کن ویرا ! من نقشه های خودمو دارم !اینبار یونگی بود که از جاش بلند شد و محکم دستشو کوبید رو میز :
_چه نقشه ای جونگکوک.....بعد اینکه با پای خودت وارد اون خونه بشی فکر میکنی اجازه میدن بیاریمت بیرون!؟از نقشه ای که تو فکرش بود لبخندی گوشه لبش نشست :
_اره یونگی ؛ نیازی به اجازه نیست چون خودم با دستام میکشمش.....حله؟؟با ابروهای توهم رفته رو به جونگکوک توپید:
_مگه بچه بازیه جونگکوک ؟_ فقط با کشتنش تموم میشه این ماجرا، مواد و هم گرفتیم جاش امنه دیگه نیاز نیس باهاش کنار بیاییم !
بدون توجه به حرفای جونگکوک با عصبانیت بی سابقه ای از اتاق زد بیرون که ویرا هم پشت سرش رفت تا برای حمله زیر دستاشو آماده کنه.
STAI LEGGENDO
رز سفید خونین🥀🖤BLOODY WHITE ROSE
Narrativa generaleژانر:اکشن،مافیایی،عاشقانه،اسمات،معمایی،هیجان انگیز کاپل:"ویکوک"مایل به ورس" ، یونمین" خلاصه:جئون جونگ کوک ، پسر بزرگترین رئیس باند مافیای کره که عاشق تک تیرانداز ماهرش کیم تهیوونگ میشه..... بازرس کیم تهیونگی که برای انتقام خواهر به قتل رسیدش توسط اد...