تئودور داخل آمد و با دیدن الیور که عصا به دست، در مرکز سالن ایستاده بود، بین چهارچوب در خشکید. باید به هکتور میگفت راه نیامده را برگردد اما دیر شد.
- برو کنار دیگه مگه نمیبینی نمیتونه روی پاهاش بایست..
حالا هرسه جلوی ورودی، به الیور خیره بودند. هرچند لوهان با پاهای بیحس و بدن بیکنترلش خیلی زود بازویش را از دست سهون جدا کرد و خودش را به بدن پدرش کوبید.
بوی مشروب زیر مشام الیور پیچید و اخم شدیدی کرد. گونههای لوهان رنگین بودند و چشمهایش به سختی پدرخواندهاش را نگاه میکردند. دلش میخواست در بغل فشارش داد و صورتش را ببوسود اما اینکار را نکرد. فقط کمر باریکش را نگه داشت تا پخش بر زمین نشود.
- بابایی.. سهون نذاشت از کیکهای داخل هتل بخورم!
نقنق کرد و صورتش را به سینهی پدرش مالوند. سهون خیره به همسر مست و بانمکش، در را بست و دستهایش را جلوی بدنش در هم قفل کرد تا پدرشوهرش او را به چوب و فلک ببندد.
وقتی الیور بیتوجه به حالات دوستداشتنی لوهان، سمت مبل یکنفره هلش داد، مطمئن شد که سرنوشت خوبی در انتظارش نیست.
چند قدم به جلو برداشت و ته عصایش روی سینهی هکتور نشست. تئو نمیدانست باید کنار رفته و لوهان را از مهلکه دور ببرد یا همانجا بایستد تا داییاش، عصا را در حلقوم دامادشان فرو نکند و پسرعمهاش بیوه شود..
فکرش درگیر شد. مردان هم بیوه میشوند؟- هفت صبح پسرم رو مست به خونه میاری درحالی که شب قبل توی هتل ترتیبش رو دادی؟ خجالت نمیکشی توی چشمهام نگاه کنی؟
سریعاً سرش را پایین انداخت. اگر عصای الیور قفسه سینهاش را از هم میشکافت اعتراضی نمیکرد.
تا داییاش زبان باز نکرد هیچ یک نمیدانستند کارشان تا چه حد اشتباه است. حالا تئو متوجه شد که بله، الیور حق دارد پسرش را بیوه کند.
اکنون سهون هم فهمید هرچند ناخواسته اما مرتکب چه کار توهینآمیزی شده بود. آرزو میکرد زمان به عقب برگردد و همسرش را از هتل بیرون ببرد. صد البته که پسرکش را ذرهای مقصر نمیشمرد.
- کوتاهی از من بود هکتور، باید این شرط رو میذاشتم که حتما خونهای تهیه کنی و بعد مراسم ازدواج بگیرید تا الان مثل یک فاحشه با پسرم رفتار نشه. میتونم یکی از بهترین عمارتهای لندن رو براش بخرم اما میدونی که تو جایی در اون نداری نه؟
چشمهایش را بهم فشرد. دهانش خشک بود و دوستداشت در زمین فرو برود. چطور این ماهها فقط مشغول عاشقی شد و تلاشی برای تهیه خانه نکرد؟ به الیور حق میداد اگر برای همیشه او را از پسرش محروم کند. سهون کاملا نشان داد هیچ مسئولیتپذیری و آیندهنگری نسبت به همسرش ندارد. در آن لحظه خودش را بیتجربه و خامترین فرد سیسالهی دنیا میدید.
KAMU SEDANG MEMBACA
Harvey Dossier
Fiksi Penggemar¬Fiction: Harvey Dossier "پروندهی هاروی" ¬Couple: HunHan ¬Genre: Romance, Smut, Historical (1900s), Mystery, Criminal ¬Writer: YanHuan ¬روزهای آپ : یکشنبه برههای از سالهای امپراتوری ادوارد هفتم در بریتانیای کبیر، زمانی که توماس، سایه مرگ بر...