Part "28"

21 3 3
                                    

پلک‌هایش را به دشواری باز کرد. فردی همزمان درب خانه‌یشان را یک ضرب می‌زد و دست از روی زنگ برنمی‌داشت.

کلافه نگاهی به لوهان انداخت که عملا روی او دراز کشیده است و علاوه بر انداختن بالا تنه‌اش روی او، پایش نیز دور پای سهون پیچ داده. امکان نداشت دستش را از زیر گردن همسرش در بیاورد و او را پس بزند.

خیره به سقف دست توی موهای لوهان برد و صبر کرد تا یا شخص پشت در بیخیال شود، یا پسرکش تکان بخورد.

که تنها چند ثانیه گذشت تا لوئیس نچ‌کنان خودش را گوشه‌ی تخت زیر لحاف جمع کرد.

نیم خیز شد و بعد از بوسیدن قسمت خیلی کوچکی از سرش که بیرون لحاف ماند، پایین رفت.

نفرین کنان شلواری که شب قبل در آورد را پوشید و بدون بستن آن یا پوشاندن بالا تنه‌اش، سمت درب قدم‌های بلندی برداشت. برایش مهم نبود یک کودک کلوچه فروش است یا پادشاه ادوارد هفتم.

با اخم و غضب در را کاملا باز کرد. تئو بلافاصله داخل آمد و اگنس را زمین گذاشت.
آرتور پشت سر او ظاهر شد و با نگاه ساده به وضعیت برادرش فهمید که نه او و همسر او، قصدی برای سرکار رفتن نداشتند.

-‌ این وقت روز چی از جون ما میخواید؟

بعد از اینکه آرتور داخل آمد درب را بست و پشت سرشان، به سالن اصلی رفتند.

نمی‌دانست گربه‌ی لعنتی هیلدا آنجا چه می‌خواهد؛ اما دید آنقدری باهوش بود که خودش را سریعا به اتاقی که لوهان در آن است رساند. انگار وظیفه داشت بررسی‌اش کند. اصلا شاید هم جاسوس الیور باشد!

-‌ اگه نمیومدید اداره، الیور خودش میومد و پوستت رو میکند، ما هم گفتیم خونه‌ی شما قرار کاری داریم و نجاتتون دادیم!

تئودور خودش را روی مبل دو نفره انداخت و آرتور ترجیح داد بی نگاه به آن خانه، روی مبل تک نفره بنشیند. همه‌چیز آنجا نو بود و تازه.

سخت‌گیری های الیور روزی طاقتش را طاق می‌کرد. نفس عمیقی کشید و سمت اتاق خوابشان رفت تا کمی به وضعیت پسرکش رسیدگی کند.

دید که لوهان روی شکمش برگشته و لحاف فقط کمی بالاتر از باسنش قرار داشت. در کنارش، اگنس روی کمر خوابیده و دست لوئیس بی‌حرکت روی شکم پشمالویش بود.
سهون در خانه‌ی خودش هم مزاحم دارد.

روغن تسکین دهنده را از پاتختی بیرون آورد و به بالین لوهان رسید. با بالشش مایل‌ها فاصله داشت، پاهایش از هم جدا بودند که این نشان از درد پایین تنه‌اش را می‌داد، موهای طلایی‌اش هم طبق معمول روی ملحفه سفید پخش هستند. سهون عاشق بدخوابی‌های اوست.

Harvey DossierWhere stories live. Discover now