نور آفتابِ درحال غروب روی پارکتها ریخته شده بود و رنگ ایجاد شده، او را یاد موهای لوهان میانداخت وقتی خیس و نمناک میشدند.
اقامت توی بهترین هتل برایتون اصلا به مذاق هکتور خوش نمیآمد، او اتاق خودشان را میخواست. دوست داشت درحالی شب شود که لوهان روی تخت، منتظر نگاهش کند. درنهایت سهون کنارش بخزد و سرش رو روی پاهای لاغرش بگذارد تا او با انگشتهای ظریف انقدر موهایش را نوازش کند که خستگی از تنش رفته و درون آرام ترین خواب ممکن غرق شود.
به محض اینکه چهارمین تهسیگاریاش رو درون ظرف خالی از غذا فشرد، دیگری را روشن کرد و بین لبهای خشکش گذاشت. آن لبها به بوسیدن لوهان نیاز شدیدی داشتند.
کاغذ را با یک دست نگه داشت و با دست دیگ ، خودنویس را با دقت روی آن کشید.
" برای همسر عزیزم "
برای نوشتن متن اصلی کمی پایینتر رفت اما دیگر توانایی تکان دادن انگشتهایش را نداشت و ذهنش خالی از کلمهای شد که میتوانست به همسرش بگوید و دلتنگی و نگرانیاش را ابراز کند. او تماما درگیر اتفاقات اطرافش شده بود!قلم را کنار برگه رها کرد. کمی صندلیاش را عقب فرستاد و از میز چوبی فاصله گرفت.
چهار روز از شبی که مدارک را ربودند میگذشت و هنوز هیچ استفادهای از آنها نشده! هیچ دلیلی برای نگهداری آنها وجود نداشت و حتی هومر هم زنده نبود که برای اخاذی از آن، مورد استفاده قرار بگیرند.
احتمال میداد که این یک صبر و مکث کوتاه باشد، برای فرصت دادن به شخص بزرگتر از گالراد.. برای مثال، خود کنگره.بازرسان برایتون، روز قبل نامهای دستنویس از مقتول را به پدرش نشان دادند که حاوی رمز و امضای مخصوص گالراد بود. "برای جلوگیری از هر آسیب جسمی، روحی و مالی، اموالتان را ببخشید، محرومان را حمایت کنید!" محتوای این نامه، در همین جملات خلاصه میشد.
اگر واقعا این چیزی فراتر از هویت یک نفر از دیپلماتها باشد و کل دستگاه را در برداشت، پدرش دقیقا از چه چیزی محافظت میکرد؟
سهون عمیقا دلش میخواست که وجه پدر پاک در ذهنش باقی بماند و بفهمد که این تنها مدرکی بود که پدرش، در خانهای که اعضای خانوادهاش در آن زندگی میکردند نگه داشت.خودش را روی صندلیِ سفت رها کرد و گردنش را عقب فرستاد. همزمان که پک محکمی از رول بین لبهایش میگرفت، دستهایش را روی رانها و عضوش کشید، در نهایت، به بخشهای داخلی شلوارش چنگ زد و پلکهایش را محکم به هم فشرد.
او عصبیتر از همیشه بود و بی اندازه به همسرش روی پاهایش نیاز داشت.آرتور درست میگفت، این عادت که هیچچیز بجز رابطه نمیتوانست شعلهی خشم سهون را کمسو کند، برگشته بود.
واقعا میخواست که به لوئیس نامه بده چون شک نداشت که در چه حالتی از آشفتگی تمام مدت را داخل دفتر میگذراند و نظریههای آزادانهش را به پدرخواندهاش میگفت فارغ از اینکه نه تنها کمک نمیکرد، بلکه خطرناک بود.

KAMU SEDANG MEMBACA
Harvey Dossier
Fiksi Penggemar¬Fiction: Harvey Dossier "پروندهی هاروی" ¬Couple: HunHan ¬Genre: Romance, Smut, Historical (1900s), Mystery, Criminal ¬Writer: YanHuan ¬روزهای آپ : یکشنبه برههای از سالهای امپراتوری ادوارد هفتم در بریتانیای کبیر، زمانی که توماس، سایه مرگ بر...