با لبخند دندان نمایی موهایش را پشت گوش فرستاد و داخل شد. سهون پشت به او با چیزی روی میز مشغول بود.
شتابزده در را بست و با قدمهای تندی پشت سر همسرش رفت. قبل از دادن هر فرصتی به او شانههای پهنش را چرخاند و چنان لبهایش را به لبهای او کوبید که بدن کوچکش توانست کمر سهون را به لبه میز بزند.مرد خندهای کرد و با دستهایش قفل محکمی دور پهلوهای لوئیس ساخت. پر صدا و عطش بوسیدش. انگار جانش به اینکار وابسته است. لبهای باریک همسرش را یکی پس از دیگری میمکید و شاهد تلاشهایش برای فشردن بدنهایشان به یکدیگر بود.
به راحتی بلندش کرد و بعد از چرخش کوتاهی، باسنش را روی میز گذاشت. پاهای لوهان بلافاصله دور کمرش حلقه شدند.
دستهایش نمیتوانستند بین گونه، گردن و موهای سهون انتخاب کنند. هربار به یکی از آنها چنگ میزد و جهت صورتش را چپ و راست میکرد.زبانش را جلو فرستاد و لوئیس بیهیچ زحمتی اجازه ورود داد. دوباره خندید و جای جای دهن گرم و کوچک پسرکش را مزه کرد. روی زبان بیقرارش لیسی زد و پهلوهای بین دستانش منقبض شدند.
احساس خفگی داشت؛ اما بیتوجه گونههای سهون رو نوازش کرد و زبانش را مکید. به کمرش قوسی داد و بخاطر برخورد با عضو مردش نفس لرزانی از بینیش خارج شد.
پهلوهای لوهان رو ثابت نگهداشت و در هم تنیدگی دهانهایشان را با صدای شهوتانگیزی قطع کرد. سر لوئیس کمی جلو آمد و این، بهشدت برایش بامزه بود.
- آروم تر ارباب، میخوای خودتون رو خفه کنید؟
چهرهی بیتابی به خودش گرفت و نفسنفس میزد؛ اما بیشتر میخواست، خیلی بیشتر.
در مقابل، سهون خونسرد خندید و لیسی از لبهای خیس و ورم کردهی شوهر کوچولویش گرفت.
- زندگی من.. دلت تنگ شده بود؟
با چشمهای نمدار سرش را بالا پایین داد. آنقدر زیاد که میخواست بلند بلند گریه کند، شایدهم نیمی از این اشکها بخاطر رغبتش به درک لذت بودند که بدنش را دردناک کردهاند.
کمی خودش را کش داد و حینی که تندتند بوسههای ریزی روی لبهای همسرش و نقطههای اطراف آن میگذاشت، دست یخ زدهاش سمت کمربند سهون رفت، با عجله سعی کرد بازش کند که دستانی جلویش را گرفتند و مستقیم بوسهای رویش نشست.
- نمیشه عزیزترینم، آسیب میبینی و من اینو نمیخوام.
همزمان با نجوای محبتآمیز، سر پسرکش را به سینهاش خودش چسباند. بین موهای طلاییش انگشت برد و دست دیگه هم مشغول نوازش کمرش بودند. چقدر نسبت به لمس او احساس دلتنگی داشت.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Harvey Dossier
Hayran Kurgu¬Fiction: Harvey Dossier "پروندهی هاروی" ¬Couple: HunHan ¬Genre: Romance, Smut, Historical (1900s), Mystery, Criminal ¬Writer: YanHuan ¬روزهای آپ : یکشنبه برههای از سالهای امپراتوری ادوارد هفتم در بریتانیای کبیر، زمانی که توماس، سایه مرگ بر...