نفس کلافهای کشید و دست دو طرف موهایش برد، دلش میخواست خودش را کچل کند.
- خواهش میکنم بئاتریس، بیش از این اصرار نکن.
نگاهش را از چشمهای سبز هیلدا گرفت و به چمدانهای او داد.
نمیخواست زنی که نقش خواهر بزرگ او را داشت، این چنین ببیند. هیلدا برخلاف تمام عمرش، اینبار بیاندازه ترسان بود و به انجام هیچکاری برای نجات خودش رضایت نمیداد.
- راههای زیادی پیشنهاد دادم. متوجه نیستی چقدر در خطری؟ فقط کافیه دهن ویلسون رو تا ابد ببندی و در آرامش بری رم.
ناگهان سر پا ایستاد و اخمش غلیظتر از قبل شد. دستهایش مشت بودند و میل داشت با تمام وجودش سر آن دختر جیغ بزند.
- کافیه! اونی که متوجه نیست تویی! گراهام یه بچهی مدرسهای داره، پسر بزرگش بزودی پدر میشه و دخترش امروز به لندن برگشت.. بهترین دوستش به من پناه داد و خودش سالها بهمون خدمت کرد! میخوای به همین راحتی بکشمش؟ تو این رو میخوای؟ اما من ترجیح میدم صبر کنم.
یکی از آن "راه های زیاد" که بئاتریس درموردشان حرف زد، جعل اسنادی بود که در نهایت آسیبهای جبران ناپذیری به الیور وارد میکرد.
چطور میتوانست وقتی در خانهی گرم آن مرد نشسته است، برای کاخ نامه بنویسد که تمام گناهان ریز درشت را همان مرد مرتکب شده؟ این از هر جنایتی نابخشودنیتر است.چه بلایی سر پسرخواندهاش میآمد؟ دیوانه میشد. در این چند مدت دید که چقدر به یکدیگر وابسته هستند، بیشتر از پدر و پسر های حقیقی.
دید هنگامی که لوئیس آخرین جعبه وسایلش را از اتاق برد، چشمهای الیور نمناک بودند اما آنها را زیر کجخلقی با دامادش پنهان میکرد.حتی در کودکی هم هدف داشت روزی به انگلیس بیاید و انتقام خانوادهاش را از تکتک آنها بگیرد؛ اما این دو خانواده.. افکارش را نرمتر کرده بودند.
- اگه قراره منم بمیرم، لطفا اجازه بده این مدت کم رو کنار الیور زندگی کنم، عادی.. و شاید خوشحال.
-——————-———————————————
از اینجا تا آخر، اسمات هستش؛ اگه علاقهای به خوندن ندارید میتونید همش رو رد کنید. با تسکر.
-——————-———————————————با فشرده شدن عضوش توسط دست سهون، بدنش انقباض خفیفی کرد و نفس سنگینی کشید.
سیگار بین دو انگشت او میسوخت و خودش، زیر تن همسرش.
- برو پایین.
بوسهی گرمشان به واسطه لوهان متوقف شد و خیره به چشمهای سهون، دمی از سیگارش گرفت.
اطاعت کرد و عقب عقب رفت تا که صورتش مماس پایین تنهی لوهان قرار گرفت. به محض دست بردن سمت شلوار راحتیاش، لوئیس چانهی او را نگه داشته و چشمهایش را سمت خودش کشید.
ESTÁS LEYENDO
Harvey Dossier
Fanfic¬Fiction: Harvey Dossier "پروندهی هاروی" ¬Couple: HunHan ¬Genre: Romance, Smut, Historical (1900s), Mystery, Criminal ¬Writer: YanHuan ¬روزهای آپ : یکشنبه برههای از سالهای امپراتوری ادوارد هفتم در بریتانیای کبیر، زمانی که توماس، سایه مرگ بر...