love hospital

پارت پنجم🧑‍⚕️🏥

NAMJOON

اههه لعنت بهش توی ترافیک موندم الان اون بوهیون احمق هزارتا حرف پشت سرم میزنه
درحالی که داشتم رو پوشم رو میپوشیدم وارد اتاق کنفرانس شدم و همه نگاه برگشت بهم و آن بوهیون با پوزخند داشت نگاهم میکرد
با چهره سردی رفتم و کنار اقای پارک وایسادم و سری براش تکون داد

JIN

'فاک الهی به این شانس'

لعنتی،لعنتی،لعنت بهش
این چه شانسیه من دارم اخه چرا باید به کسی که همین دیروز بهش گفتم دیکهد خر وبهش لگد زدم جراح مغز و اعصاب باشه و از اون مهمتر پسر رئیس بیمارستان باشه

'جین کارت ساختست'

کنار اقای پارک وایساده بود و انگار متوجه من نشده بود ولی موهای لعنتیم تو چشمه خدایا حتما باید موهامو رنگ کنم
اروم اروم رفتم عقب تا متوجه ام نشه

بوهیون:خیله خب!اقای کیم هم اومدن و باید بگم که شما ها دستیار های ما میشید و توی بعضی از کارها و عمل ها به عنوان کمک باهامون میتونید همراه باشید
و ازتون سوالایی میشه و ممکنه بعضی وقتا ازتون مثاله بخوایم
خب کسی سوال نداره؟

هیچکس چیزی نگفت

بوهیون:خیله خب پس تقسیم بندی رو انجام میدیم

نامجون:بهتره من اول انتخاب کنم یه عمل مهم دارم و وقت کافی ندارم

مشخص بود بوهیون حرصش گرفته بود و با اعصبانیت رو به اقای پارک کرد و گفت:اقای پارک شما مشکلی ندارید؟

اقای پارک:خیر من مشکلی ندارم

نامجون:پس عالیه

برگه ای برداشت و درحالی که داشت نگاه میکرد گفت:اسم کسانی رو که میخونم بیان جلو تا باهاشون اشنا بشم

توی دلم دعا،دعامیکردم اسمم نگه

نامجون:خانوم مونا پارک،خانوم هیونا کیم،اقای جیسون هوانگ،اقای سونگ کانگ و....

چشمامو بسته بودم و توی دلم میگفتم (ترو خدا اسم منو نگو.لطفا نگو کیم سوکجین)

نامجون:و اقای کیم سوکجین

تموم شد مطمئنم الان میفهمه

نامجون:همه کسانی که گفتم بیان جلو و خودشون رو معرفی کنن

همه رفتن جلو و خودشون رو نوبت به نوبت معرفی کردت و وقتی رسید به من سرمو پایین انداختم تا منو نشناسه و خودمو معرفی کردم

نامجون:سرتو بیار بالا من نمیتونم صورتتو ببینم

مرتیکه ول کن دیگه
اروم سرمو اوردم بالا و توی چشماش نگاه کردم
اون هم متقابل نگاهم کرد و یکم چشماشو ریز کرد و بعدش ابروی بالا انداخت و پوزخندی زد
خیله خب عالی شد منو شناخت!
نامجون:بهتره همیشه سرتو بالا نگه داری!اقای کیم