JIN
وسایلم رو چک کردم و از خوابگاه زدم بیرون و رفتم پیش اتوبوس وایسادم!
ته:سلام هیونگ!
برگشتم و به چهره خندون تهیونگ نگاه کردم!
واقعا درک نمیکنم اول صبحی این همه انرژی از کجا میاره!
جین:به به کیم تهیونگ،دل از جفت وفادارت کندی سری به دوستات زدی!
ته:عه هیونگ!خب ما ساعتهای کاریمون متفاوته نمیتونم بیام!
جین:باشه بابا شوخی کردم!
تهیونگ تا اومد حرفی بزنه یه نفر اومد و اسم بخونه که توی چه اتوبوسی باشیم!
بعد از چند دقیقه اسم منو خوندن و من رفتم سوار اتوبوس شدم!
توی اتوبوس فقط دوتا صندلی کنار هم خالی بود و اونم آخر اتوبوس بود!
رفتم سمت صندلی و کنار پنجره نشستم و منتظر بودم تا نفر بعدی بیاد و راه بیفتیم!NAMJOON
آرام:بعد میگه عاشقش نشدم!
نامجون:مگه چیکار کردم!
آرام:چیکار کردی؟تو میتونستی با ماشین خودت بری ولی داری با اتوبوس میری اونم نه هر اتوبوسی!اونی که کیم سوکجین سوارشه!
چشمی توی حدقه چرخوندم و گفتم:نه که تو خوشت نمیاد!
آرام:خوشم میاد!ولی دیگه ادعای اینکه عاشقش نیستی رو نکن!
نامجون:حالا نه عشق!ولی اره خوشم اومده ازش!
آرام:چه عجب قلبت بلاخره لرزید!
نامجون:یه جوری میگی انگار خودت تا الان هزار دفعه عاشق شدی!
گرگم دیگه چیزی نگفت!
من دیگه بحث نکردم باهاش و منتظر موندم که اسمم رو بگن!
البته خودم میدونم توی کدوم اتوبوسم!
خیر سرم خودم ترتیبشون رو نوشتم!غریبه:کیم نامجون!
نیشخندی به کاری که کردم زدم و رفتم سوار اتوبوس شدم و جین رو دیدم که آخر نشسته و بیرون رو نگاه میکنه و حواسش اینجا نیست!
آروم رفتم کنارش نشستم که بلاخره به خودش اومد و نگاهی بهم انداخت!اولش از قیافش مشخص بود که که نفهمیده چه خبره ولی چند ثانیه بعد با چشمای گرد و لپای گل انداخته شده بهم نگاه کرد!
جین:ای....اینجا چیکار میکنید؟
ابروی بالا انداختم و گفتم:چیکار میکنم؟
جین:ب....برو یه جا دیگه بشین!
نامجون:اول اینکه من هرجا به خوام میشینم و دوم صندلی خالی دیگه ای میبینی؟
از جاش بلند شد اطراف نگاه کرد و وقتی مطمئن شد که صندلی خالی دیگه ای نیست دست به سینه نشست سرجاش!
ESTÁS LEYENDO
love hospital
Hombres Loboبدبختی من از اونجایی شروع شد که من و دونسنگام روستا و خانواده امون رو ول کردیم و رفتیم رزیدنت بزرگترین و بهترین بیمارستان کره جنوبی شدیم ولی این تمام ماجرا نیست کاپل اصلی:نامجین کاپل فرعی:یونمین.کوکوی.هوسچان(جیهوپ و بنگچان)