TAHE
کوک:خب اینجا اتاق کارمه و در کناریش هم اتاق مهمان هست
کوک خونه خیلی بزرگی داشت همینجوری که داشتم اطرافو نگاه میکردم اون داشت درباره خونه توضیح میداد!
ته:اتاق تو کجاست؟
نیشخندی زد و گفت:خیلی مشتاقی اتاق خوابمون رو نشونت بدم!
هجوم خون رو به گونه هام حس کردم ولی جونگ کوک چی گفت؟
گفت«اتاق خوابمون؟؟؟؟»ته:اتاق خوابمون؟
کوک:اهوم!وایسا اینجاست!
در اتاقی رو باز کرد اتاق بزرگی با تم سیاه بود!
یکم دلگیره ولی قشنگ بود!رفتیم داخل اتاق که جونگ کوک کمرمو گرفت و منو به خودش نزدیک کرد و بینیش رو به صورتم کشید گفت:این اتاق جایی هست که باهم کارای خوب خوب میکنیم!(اشتباه فکر نکنید منظورش نماز خوندنه😂😂)
با این حرفش پروانه ها توی شکمم رو حس کردم!
همینجوری که داشت بینیش رو به صورتم میکشید نفس داغش رو روی صورتم پخش کرد!
کوک:هوم،نظرت چیه؟خوشت میاد؟؟
از خجالت داشتم آب میشدم!
آخه من الان چی بگم؟؟ته:ا...اره
لعنتی به لکنتم فرستادم!
جونگ کوک صورتشو عقب برد و به چشمام خیره شد و کمی بعد هم نگاهشو به لبام سوق داد!
با اینکه خجالت میکشیدم ولی میخواستم منو ببوسه و لمسم کنه
منم به لباش نگاه کردم و صورتم رو جلوتر بردم!جونگکوک وقتی دید خودم پیش قدم شدم صورتشو جلو آورد و لبشو گذاشت روی لبم و شروع کرد به بوسیدنم و منم باهاش همکاری کردم!
با دستام صورتشو قاب گرفتم و سرمو چرخوندم که بهتر روی بوسه تسلط داشته باشیم!
جونگکوک بدون اینکه بوسه رو قطع کنه منو به دیوار پشت سرم چسبوند!
دستمو پشت گردنش بردم که جونگکوک اجازه اشو نداد و با یه دستش دستام رو بالا سرم قفل کرد
پیراهنم بالا اومد و شکمم کمی مشخص شد و جونگکوک اون یکی دستش رو گذاشت کنار شکمم!
و زبونش رو روی لبم کشید و بعد ضربه ای به دندونم زد منم دهنم رو باز کردم تا زبونش وارد دهنم بشه!
دستشو پایین آورد و دور شکمم حلقه کرد
و کمی بعد لبش رو جدا کرد و سرشو وارد گردنم کرد و گفت:تهیونگ میدونی که خیلی برام باارزشی،پس اگه اما......خجالتم رو کنار گذاشتم و محکم گفتم:آماده ام!
سرشو از گردنم بیرون آورد و بهم نگاه کرد و گفت:مطمئنی؟نمیخوام فشاری روت باشه!
ته:نیست!کوک من آماده ام!
لبخندی زد و دوباره شروع کرد به بوسیدنم!
دستشو گذاشت زیر رونام و منو بلند کرد و منم پامو دورش حلقه کردم!و منو سمت تختش برد و منو نشوند روش!و خودش یکی از زانو هاش رو گذاشت کنارم و روم خیمه زد و شروع کرد به کبود کردن گردنم!
YOU ARE READING
love hospital
Werewolfبدبختی من از اونجایی شروع شد که من و دونسنگام روستا و خانواده امون رو ول کردیم و رفتیم رزیدنت بزرگترین و بهترین بیمارستان کره جنوبی شدیم ولی این تمام ماجرا نیست کاپل اصلی:نامجین کاپل فرعی:یونمین.کوکوی.هوسچان(جیهوپ و بنگچان)