پارت سی و شش🧑‍⚕️🏥

200 32 56
                                    

JIN

جین:اههههههه

ناله ای کردم که توی دهن نامجون خفه شد!

از وقتی که رسیدیم خونه نامجون،نامجون مثل وحشیا حمله کرد به لبام و محکم ولی خیس منو می‌بوسید!

نامجون زبونش رو فرو کرد به داخل دهنم و زبونش رو داخل دهنم چرخوند و مک محکمی به زبونم زد و شروع کرد به ساک زدن زبونم
و من فقط ناله های خفه ای میکردم!

نامجون بوسه محکمی به لبم زد و لب بالاییم رو به دندون گرفت و کمی فشارش داد!

نامجون:بیبی دوست داری اولینت رو کجا تقدیمم کنی؟

دستم رو گذاشتم  پشت گردنش و ازش آویزون شدم!

با اینکه تو این مواقع باید خجالت بکشم ولی نمیکشم!

با ناز و عشوه ای که نمیدونستم از کجا آوردم گفتم:اممم نمیدونم ددی تو کجا دوست داری؟

نامجون:اگه به من باشه که با این ددی گفتنت همینجا ترتیبت رو میدم!
ولی چون نمیخوام بیبیم زیاد دردش بگیره بریم تو تخت!

با این حرفش تو یه حرکت پریدم بغلش و بوسه ی خیسی رو شروع کردم!

نامجون اسپنک محکمی زد  که باعث ناله ام شد
و بعدش باسنم رو توی هر دو دستش فشرد!

ازش جدا شدم و سرم بردم توی گردنش و شروع کردم به کبود کردن گردنش و نامجون هم به سمت اتاقش راه افتاد!
و در اتاقش رو باز کرد و با پا بستش و من رو آروم روی تخت گذاشت!

نامجون:جین انقدر زیبایی که فرشته ها جلوت کم میارن!

و بعدش دستش رو برد سمت لباسم و لباسم رو خیلی سریع در آورد و انداخت گوشه ای از اتاق!

خیلی سریع رفت سمت نیپیلای صورتیم و شروع به مکیدن یکی از اونها کرد و با یه دستش اون یکی نیپیلم رو به بازی گرفت!

جین:اااا......اههه.....نامجوناااااا

نامجون مک محکمی از نیپیلم زد و جدا شد و دستش رو برد سمت زیپ شلوارم و تو ثانیه همراه با پنتیم اونارو در آورد و انداختش کنار لباسام!

نامجون صاف ایستاد و من رو کمی برانداز کرد!

با پرویی تمام توی چشماش نگاه کردم که نامجون دستش رو گذاشت روی شونه ام و من رو روی تختش دراز کرد!

پاهام از روی تخت آویزون بود و الان دیکم راحتتر توی چشم نامجون بود!

کمی فقط کمی خجالت کشیدم!

خودم رو کمی بالا کشیدم که نامجون مچ پام رو گرفت و من رو برگردوند سر جای قبلیم!

نامجون شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش و وقتی همش رو باز کرد سریع شلوارش به همراه باکسرش رو پایین کشید!

love hospitalDonde viven las historias. Descúbrelo ahora